بوی پدر
چه خوب است، اگر هیچ نیست
بهار هست و شکوفه
درخت هست و آفتاب
و این کوه مخملی که بامن قهر نمی کند
مثل برادرم
که هر ساله به وقت شکوفه ها قهر است
و این پنجره که بی ریا شاخه ی شکوفه را
هر نوروز به چشمهای عاشق من تقدیم میکند
و آفتاب سربلند که بیدریغ
بال بر شانه ام میگشاید در تمام فصول
چه خوب است که پشتمان هرگز خالی نمیشود
و عمو نوروزمان با سر و گردنی پر غرور
سلانه سلانه میرسد ز راه.
آه، چقدر بوی پدر میدهد عمو
عموجان گلایه ای نیست
جز این صبر یکساله
تا کاشتن کوزه ی سبزی
تا نوازش نوروز.
این جا در شمال کالیفرنیا، جایی که من زندگی می کنم ، کوه روبروی اطاق کارم در هر چهار فصل سبز و مخملی ست و درخت پرتقال و لیمو هم زمان چهار فصل را در خود دارد. میتوانی در یک دیدار با درخت از آن میوه ی رسیده بچینی،میوه ی خشکیده بچینی و شکوفه های تازه ی پرتغال را بر شاخه های خشکیده بو کنی. م – ب
مهناز عزیز. لطف کنید مطالب فارسی را در بخش فارسی بگذارید.