آدميزاده طرفه معجوني است/ کز فرشته سرشته و ز حيوان
گر کند ميل اين بود کم از اين/ ور کند ميل آن شود به از آن: سراینده ی گمنام
*
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار/ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار/ که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق/ نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست/ دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود/ هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند/ نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند/ آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او/ غالب آنست که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش/ حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟/ یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب/ به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب/ سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار...: سعدی
*
این همه نقش دانی از پی چیست/ تا به معنی رسی بدانی زیست
این جهان صورتست و آن معنی/ اندرین جان واندر آن جان نی
تا بر این و به آن به انبازی/ آدمیزاده می‌کند بازی
تا چو شد مرد و چشم او شد باز/ آید از نقشها به معنی باز...: حکیم سنایی
*
گر سفله به مال و جاه از آزاده به است
سگ نیز به صید از آدمیزاده به است: سعدی
*
مصطفی گفت آدمیزاده/ که به خوردن حریص افتاده
باشدش چند لقمگک کافی/ که به ابقای او بود وافی
قامت او ازان بماند راست/ بهر طاعت به پا تواند خاست
لقمه را اولا مصغر کرد/ بعد ازان جمع قلتش آورد
یعنی آندم که لقمه بندی کار/ خرد باید به قدر و کم به شمار: جامی
*
تا به دل تخم عشق کشته شده است/ آه من در جگر برشته شده است
پا مزن بر حنای گریه من/ که به خون جگر سرشته شده است
آدمیزاده ی من از خط سبز/ تا نظر می فکنی فرشته شده است
زان میان پیچ و تاب ها دارم/ که خدایا چگونه رشته شده است...: صائب تبریزی
*
دوش در انجمن رای‌فروشان‌، یک تن/ آدمیزادهٔ دانا به نصیحت برخاست
گفت کای باشرفان رأی به کس مفروشید/ که به آیین شرف رأی‌فروشی نه رواست
رای خود را به خردمند وطن خواه دهید
که وطن خواه خردمند هوادار شماست...: ملک‌ الشعرای بهار
*
افسانه...می توان چون شبی ماند خاموش می توان چون غلامان به طاعت شنوا بود و فرمانبر
اما عشق هر لحظه پرواز جوید، عقل هر روز بیند معما، و آدمیزاده در این کشاکش
لیک یک نکته هست و نه جز این/ ما شریک همیم اندر این کار
صد اگر نقش از دل برآید/ سایه آنگونه افتد به دیوار... : نیما یوشیج
*
"هرگز هیچ آدمیزاده را تاب سفری این چنین نیست"
چنین گفتی با لبانی که مدام/ پنداری نام گلی تکرار می کنند.
و از آن هنگام که سفر را لنگر بر گرفتیم/ اینک کلام تو بود از لبانی که تکرار بهار و باغ است.
و کلام تو در جان من نشست/ و من آن را حرف به حرف باز گفتم...: احمد شاملو
*
ادميزاده چيه/ يه دل و هزار غمه/ خوشى هاش تو زندگى/ راستى راستى چه كمه
کسی پیدا نمیشه کنج دلش غم نباشه/ نگو هیچ کس غم و دردی که تو داری نداره
غم مخور ناله مکن اه مکش زاری مکن/ عمر ما ارزش این ناله و زاری نداره
چونکه زندگی کمه/ زندگی همین دمه/ هر قدم به هر قدم بلا کمین ادمه
نمیگم تو زندگی چیکار بکن/ فقط از هر چی غمه فرار بکن
مگه نشنیدی که دم غنیمته/ هر که گفته بخدا حقیقته/ ادميزاده چيه
يه دل و هزار غمه/ خوشى هاش تو زندگى/ راستى راستى چه كمه,,, : نظام فاطمی

آن دورها پونه زاری هست هنوز/ پونه زاری پر از عطر آهوانی که هر عصر تشنه می آمدند
به چشمه ی ریواس و رازیانه می رسیدند/ اما هر چه بو می کشیدند
دیگر از آن آدمیزاده ی پری وار دره ها ردی نبود
باید بنویسم این بی هر کجا را/ ردی نیست/ رویایی نیست/ رازی نیست...: علی صالحی
*
قلب ما ، از كجاست می گیرد/ زآدمیزادگان_ بی فرهنگ
خیره چشمان_ کاهل_ دل سنگ/ تلخ و چهره ، هما ره پر آژنگ
بردگان_  سلاله ی نیرنگ/ سرگریبان ،  ز شادی و آهنگ
خرقه پوشان_ صاحب_ اورنگ/ مخزن فکر و ا یده ، تنگاتنگ
قلب ما ،  از كجاست می گیرد/ از مسلمانی_ فریبنده
از جهانی ، به ظلمت آكنده/ تهی از شعله های تابنده
کرکسان ، پیشتا ز و فرمانده/ نا کسان ،  در مقام زیبنده
عالمی کین و نفرت و تزویر/ منش_ نیک ،  گوهری اکسیر
مردمان سلیم ،  در زنجیر/ قلب خونین ، درون  بس سینه
صد ترک خورده ، چهر_ آیینه/ جای تصویر ، قاب_ چوبینه
قلب ما ،  از كجاست می گیرد/ بغض_ عمق_ گلو ،  نمی میرد
دکتر منوچهر سعادت نوری
ترانه ها
" ادميزاده چيه" با صدای عارف عارف‌کیا , آهنگ از مهندس همایون خرم شعر از نظام فاطمی
https://www.youtube.com/watch?v=vPqdEjzutcI
" هرگزهیچ آدميزاده را تاب سفری این‌چنین نیست" شعر ازاحمد شاملو/ ترجمه به فرانسه توسط مهشید مشیری
https://www.youtube.com/watch?v=ZsLrtV4tN8E
همچنین نگاه کنید به
آدم ها : در زنجیری از سروده ها
مهشید مشیری (زادهٔ ۳۰ اسفند ۱۳۳۰ در تهران)
یک آوا و بسا صدا: ترانه ی " ادميزاده چيه ":
http://msnselectedarticles.blogspot.ca/2017/05/blog-post_2.html
مجموعه‌ ی گٔل غنچه ‌های پندار
http://saadatnoury.blogspot.ca/2017/05/blog-post.html