پسر كو ندارد نشان از پدر
تو بيگانه خوانش مخوانش پسر: منسوب به فردوسی
*
آمد بر من، که؟ یار/ کی؟ وقت سحر
ترسنده ز که؟ ز خصم/ خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر: رودکی
*
چنین گفت کز کهتر اکنون یکی/ سخن بشنو و گوش دار اندکی
پسر کو ز راه پدر بگذرد/ دلیرش ز پشت پدر نشمرد... : فردوسی
*
همی یادم آید ز عهد صغر/ که عیدی برون آمدم با پدر
به بازیچه مشغول مردم شدم/ در آشوب خلق از پدر گم شدم
برآوردم از بی قراری خروش/ پدر ناگهانم بمالید گوش
که ای شوخ چشم آخرت چند بار/ بگفتم که دستم ز دامن مدار...: سعدی
*
ابروی دوست کی شود دست کش خیال من/ کس نزدست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل/ یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف...: حافظ
*
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل... : نظامی گنجوی
*
من که از آتش دل چون خم می در جوشم/ مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن/ تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت/ ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
( من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم) ...: حافظ
*
دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون طلب/ سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب
هست ار ز میراث پدر ، عقل غریزیت ای پسر
تکمیل آن واجب شمر، باری به عقل مکتسب...: ملک الشعرای بهار
*
مباش جان پدر غافل از مقام پدر/ که واجب است به فرزند احترام پدر
اگر زمانه به نام تو افتخار کند/ تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر: رهی معیری
*
فی الجمله شدم ملتمس از در به دعایی/ کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را...
ناگه پسرم گفت چه می خواهی از این در؟
گفتم: پسرم ، بوی صفای پدرم را: محمد حسین شهريار
*
ما ، کودکان زیرک این قرن ، ای رفیق/ از نسل ابلهان کهن بودیم...
نسلی که درمقابله با خصم هوشیار\/ مستانه گرز_ خود را بر پای اسب کوفت
دشمن رسید و کاسه ی سر را ازو گرفت
آنگاه طعم باده ی خون را بدو چشاند
نسلی که از پدر، نامی شنیده بود و نشانی نمی شناخت... : نادر نادرپور
*
پدرم نقاشی می کرد/ تار هم می ساخت/ تار هم می زد/ خط خوبی هم داشت
باغ ما، در طرف سایه ی دانایی بود/ باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه
باغ ما نقطه ی برخورد نگاه و قفس و آینه بود
باغ ما شاید قوسی از دایره ی سبز سعادت بود...: سهراب سپهری
*
شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خيال/ خواب از سرم به نغمه مرغي پريده بود
در عالم خيال به چشم آمدم پدر/ کز رنج چون کمان قد سروش خميده بود
موي سياه او شده بود اندکي سپيد/ گفتي سپيده از افق شب دميده بود
از خود برون شدم به تماشاي روي او/ کي لذت وصال بدين حد رسيده بود
دستي کشيد بر سر و رويم به لطف و مهر/ يکسال مي گذشت پسر را نديده بود...
چون محو شد خيال پدر از نظر مرا/ اشکي به روي گونه زردم چکيده بود: سياوش کسرايي
*
هان ای پدر پیر که امروز/ می نالی ازین درد روان سوز
علم پدر آموخته بودی/ واندم که خبردار شدی سوخته بودی...: فریدون مشیری
*
بامداد که باد میخوابد به ایوان میروم و با سرانگشت
بر پوستِ گرد گرفته ی نرده می نویسم: "پدر، پدرِ خاک"+
بادِ آخرِ پائیز سراسرِ شب در راه بوده تا از قله های برف پوش
و شن زارهای سوزان بگذرد و با خود مشتی خاک به هدیه آورد
آیا در این خاک از پدر نشانی هست
که پارسال چنین روزی به خاک بازگشت: مجید نفیسی
+ نام پدر مجید نفیسی "ابوتراب" بود که بمعنای "پدر خاک" است
*
آن دیو ، گسست بند_ دیرین/ بر خویش نهاد ، چهر_ دلبند
گمراه بساخت ، مردمان را/ بر مسند_ ری بشد به ترفند
از تفرقه ، گشت شاد و خوشنود/ بنهاد جدا ، پدر ز فرزند
بازار_ نفاق ، کرد رایج/ شد مظهر فتنه را ، فرآیند
بر چهره ی زن ، نقاب پوشاند/ عصر_ حجری ، عیان پراکند
بر باد سپرد ، عشق و ایمان/ از مرز سهند ، تا به سیوند...
دكتر منوچهر سعادت نوري
*
همچنین نگاه کنید به
پدر از زبان برخی شاعران پارسی گوی: تارنمای گلچینی از سروده ها
سروده هایی در زمینه ی " پدر ": تارنمای گنجور
مجموعه ی گل غنچه های پندار
http://saadatnoury.blogspot.ca/2017/06/blog-post_17.html
با آرزوی شادباش روز پدربرای استاد سعادت نوری عزیز... شعر معروف زنده یاد, میرزاده عشقی, پیشکش ایراندوستان با احساس میشود...
به چنين مجلس و بر كر و فرش بايد ريد
به حقيقت در عدل ار در اين بام و در است
به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد
آنكه بگرفته از او تا كمر ايران را گوه
به مكافات الی تا كمرش بايد ريد
پدر ملت ايران اگر اين بی پدر است
بر چنين ملت و روح پدرش بايد ريد
به مدرس نتوان كرد جسارت اما
آنقدر هست كه بر ريش خرش بايد ريد
اين حرارت كه به خود احمد آذر دارد
تا كه خاموش شود بر شررش بايد ريد
شفق سرخ نوشت آصف كرمانی مرد
غفرالله كنون بر اثرش بايد ريد
آن دهستانی بی مدرك تحميلی لر
از توك پاش الي مغز سرش بايد ريد
گر ندارد ضرر و نفع مشيرالدوله
بهر اين ملك به نفع و ضررش بايد ريد
ار رَود موتمنالملك به مجلس گاهی
احترامن به سر رهگذرش بايد ريد
Thank you for this collection
مرسی جناب سعادت نوری.
امروز سالگرد وفات پدرم بود. اغلب سالها، این روز مصادف میشه با روز پدر، در آمریکای شمالی.
اشعاری که نوشتید خیلی به دلم نشست.
با تشکر.
Indeed, very meaningful poems about Father. Thanks