ما یک خاطره تعریف می‌کنیم. وقتی ما بچه بودیم یک همسایه داشتیم که هر چند وقت یک‌بار می‌آمد توی کوچه و می‌گفت: اگر توپ‌تان بیفتد توی حیاط ما پاره می‌کند. آن هم در حالی که ما توپ بازی نمی‌کردیم و داشتیم قایم‌باشک بازی می‌کردیم.

در همین لحظه داداش ما یکهو گفت من توپم رو می‌ندازم حیاط شما ببینم کی می‌خواد پاره‌ش کنه؟ کار بالا گرفت و جنبش توپی آغاز شد. بچه‌ها قایمکی توپ‌شان را به هم نشان می‌دادند یا می‌رفتند جلوی خانه همسایه توپ را می‌زدند زمین و تا هوا می‌رفت در می‌رفتند. قصه‌ای شده بود. خلاصه این‌قدر این همسایه ما گفت توپ‌تان را پاره می‌کنم که بقالی محل توپ‌هاش را به ما نمی‌فروخت و دلیل می‌آورد نمی‌خواهد مشارکت در جرم داشته باشد.

جالب اینجا بود که پسر همین آقای همسایه از سربازی برگشت و توی محل سوپرمارکت راه انداخت و توپ‌های بادی آورد. آقای همسایه گفت بازی با توپ پلاستیکی (که از بقالی بخرید) ممنوع است اما بازی با توپ بادی (که از سوپرمارکت پسرش) بخرید آزاد است چون کاملا در راستای منافع عمومی توپ‌ها باد شده است. در همین موقعیت خاص تاریخی بود که جنبش تحریم توپ شکل گرفت و دیگر هیشکی توپ نخرید تا پسر آقای همسایه ورشکسته بشود.

خلاصه کم کم آتاری و میکرو و سگا و پلی‌استیشن آمد و ما که می‌خواستیم با دوستان‌مان فیفا بازی کنیم دچار شک شدیم که آیا با توپ بازی کردن در کامپیوتر هم مشکل دارد؟ به همین منظور شورای مادران محل را تشکیل دادیم و آن‌ها رفتند طی چند جلسه مذاکره با آقای همسایه به این نتیجه رسیدند که بازی با هر توپ – اعم از پلاستیکی یا کامپیوتری – ممنوع است مگر با هدف ایجاد صلح در محله.

حالا سوال این بود آیا شوت کردن توپ و فوتبال‌بازی اصولا خشونت‌آمیز است؟ و اگر نیست بازی صلح‌آمیز چیست؟

آقای همسایه به همین منظور یکهو سر زده می‌آمد داخل خانه ما و بازی کامپیوتری ما را چک می‌کرد که توپی که شوت می‌کنیم به قصد بر هم زدن نظم عمومی نباشد. یا یکهو گیر می‌داد چرا رئال مادرید را برداشتید؟ باید جاش تراکتورسازی یا نفت آبادان را بردارید.

کار به جایی کشیده بود که اگر کسی وضعش "توپ" بود باید می‌رفت به آقای همسایه باج‌سبیل می‌داد. اگر کسی اوضاع مالی‌اش طوری بود که "توپ" می‌زدی تکان نمی‌خورد باید شعبه جدید سوپرمارکت پسر همسایه را راه می‌انداخت. اگر کسی توی مدرسه یک "توپ" داشت که قلقلی بود باید قلقلی‌اش را می‌فرستاد آزمایشگاه آقای همسایه ببینید که زیادی قل نداشته باشد. گرفتاری شده بودیم ها...

حالا داداش ما چی؟ هیچی. داداش ما همان اول از محله ما رفت و رفت باشگاه فوتبال نوجوانان عضو شد و الان توی مربی شش تا تیم ملی است و تخصصش روپایی زدن با انواع توپ است و چند بار آقای همسایه دعوتش کرده و آمده با هم دیزی خورده‌اند. اما ما چی؟ ما هیچی ما هنوز دست به توپ بزنیم داستان می‌شود. این بود قصه ما.

پوریا عالمی