این روزگارعجیب

ثریا پاستور

روزگار بس عجیبی است

این روزگار ما

ای شما ها که

غرورتان را با نان نگون بختی می خورید

خود خواهی تان را رخت خوشبختی خود کرده اید

مست " خود بزرگ بینی " خود شده اید

اندیشه های واهی خود را با قلم خود دفن کرده اید

بی شرمی را لابلای دندان های خود می جوید

آبروی خود را به خرده نانی می فروشید

کوته بینی را لابلای نوشته هاتان قورت می دهید

تخم حماقت را در گلدان های چرکین می پاشید و

با آب نیرنگ و ریا آبیاری می کنید و

درخت ننگ و رسوایی تان را

در لابلای خاک آخرت خود می کارید

به چه می اندیشید

به توهمات پوچ و تو خالی تان

یا به شربت تلخ ناکامی تان

ای شما ها که

غرورتان را با نان نگون بختی می خورید

 

ثریا پاستور