آمدی روزی که دیگر آشنایم نیستی
آن طنین جاری سبزی صدایم نیستی
باده نوش پا به پای بزم شب های غمم
دیگر آن می نوش مست پا به پایم نیستی
جان و عمر و زندگی و شور و شعر و شادی ام
روزگاری بودی و حالا برآیم نیستی
باورم را خط زدی من خود خدا کردم تو را
باور خط خورده‌ام، دیگر خدایم نیستی
سوژه ی اشعار و مضمون غزل یادت بخیر
چند سالی می شود، در شعر هایم نیستی
آمدی روزی که دیگر هیچ کس در خانه نیست
در نزن .... وقتی که دیگر آشنایم نیستی ....!

"سیامک -کیهانی "