Two Neighbors

 

This morning when returning from stair-climbing
I saw her going for a walk.
She was brisk and swinging her arms:
“Mr. Clever is returning
Mrs. Lazy is just leaving.”

We both had fled our homeland
Lost our spouses
And live with our only sons.

Now, in her apartment downstairs 
She is listening to orders of customers
On her answering machine.
The scent of chicken tahchin
Is wafting up to me
Through the window 
And I know soon
She will knock at my door:
“Mr. Poet loves tahchin
Mrs. Chef brings it to him.” 

Majid Naficy
April 8, 2019

دو همسایه

 

صبح که از پله‌نوردی برمی‌گشتم
او را دیدم که به راهنوردی می‌رفت
شتابان و دست‌تابان:
"آقا زرنگه داره برمیگرده
خانم تنبله تازه داره میره."

ما هر دو از وطن گریخته‌ایم
همسرانمان را از دست داده‌ایم
و با تنها پسرانمان همخانه‌ایم.

حالا او آن پائین در خانه‌اش
دارد به سفارشهای مشتریان
روی پیام‌گیر گوش می‌دهد.
بوی ته‌چین مرغ از پنجره
به سوی من بالا می‌آید
و من می‌دانم که او به زودی
در خانه‌ی مرا خواهد زد:
"آقا شاعره ته‌چین دوست داره
خانم سر‌آشپز براش میاره."

 

مجید نفیسی
هشتم آوریل دوهزار‌و‌نوزده