می‌گویند اگر دروغی را مکررا تکرار کنی‌ ، در نهایت، هم خود و هم دیگران آن را باور خواهند داشت. موضوع
 تحریم انتخابات ریاست جمهوری رژیم ولایت فقیه نیز هم از همین قماش است. در مقاله اخیری تحت عنوان: "انتخابات، رفراندومی دوباره پس از ۳۴ سال: جمهوری اسلامی آری یا نه؟" نوشتم که: "کمپین ضد انتخابات مانند هر کمپین انتخاباتی موفق سیاسی باید با تمام ابزار ممکن این پیام را به داخل مردم ببرد که بهترین و کم هزینه ترین راه، رای نه به ادامه رژیم جمهوری اسلامی از طریق ندادن رای، عدم شرکت و خالی‌ گذاشتن خیابان‌ها و ماندن در خانه هاست. تبدیل این انتخابت جمهوری اسلامی به رفراندومی سراسری و ملی‌ علیه رژیم..... سالهاست که همه خواستار حق یک رفراندوم ملی‌ میباشند. پس چه بهتر از تبدیل انتخابات ۱۳۹۲ به رفراندوم "نه به جمهوری اسلامی" از طریق عدم شرکت در انتخاباتش..... اگر مردم با همبستگی‌ خیابان و حوزه‌های رای را خالی‌ و آن‌ روز را در خانه‌ها بمانند، اگر از پشت بام ها عکسها و فیلمهایی ازخیابانها و حوزه های خالی‌ به جهان ارسال دارند...و اگر  پس از پایان انتخابات در یک راه پیمایی شادان به خیابان‌ها بیایند و شیرینی‌ پخش کنند و عدم حضور و همبستگی‌  خود را جشن بگیرند... آن وقت دیگر این رژیم  آن‌ مشروعیتی را پس از انتخابات ۱۳۸۸ سخت بدنبالش هست از دست میدهد....موقعیتش را داریم، لیک انتخاب با ماست. "
 
عکس‌العمل زیرکانه اصلاح طلبان  در مقابل به دعوت‌های عمومی‌ به تحریم سراسری انتخابات این بوده که: "قبلا تحریم کردیم و احمدی نژاد‌ها به ریاست جمهوری رسیدند."  واقعیت این است که هیچ گاه تا بحال در انتخابات ریاست جمهوری تحریمی سراسری در کار نبوده و این دروغیست محض برای ترساندن و بازداشتن مردم از تحریم ، و تشویق دوباره به گرم کردن تنور به اصطلاح انتخابات "تدارکچی" جمهوری اسلامی.
 
البته از اصلاح طلبان که خواستار بقا و سهام خود در جمهوری اسلامی هستند انتظاری  به جز وارونه نمودن واقعیات نباید داشت. اما اخیرا در گوشه و کنار صحبت‌هایی‌ در باور این دروغ از زبان چندی از افراد انحلال طلب زده شد که مرا وادار به نوشتن این مقاله کرد. هفته پیش در یک سخنرانی‌ و نوشته یی تحت عنوان "پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی" آقای اسماعیل نوری علا بنیانگذار و گرداننده سایت سکولاریسم نو در مورد موضوع "تحریم فعال انتخابات" به درستی‌ به لزوم هدفمندی و دانستن این که چه میخواهیم (و نه فقط چه نمیخواهیم ) پرداختند. لیک در بخشی ایشان  به این باورند که: "نمونه ای از اين تحريم غير فعال را هشت سال پيش، در پايان عصر موسوم به اصلاحات شاهد بوديم؛ يعنی آن زمان که عمر کابينهء آقای خاتمی با شکست کامل به پايان رسيد و اکثريت رأی دهندگان هم، ناکام از شکست خود در بقدرت رساندن اصلاح طلبان، تصميم گرفتند در انتخابات شرکت نکنند و، بدين ترتيب، دولت آقای خاتمی برگزار کنندهء انتخابات بی رونقی شد که احمدی نژاد از دل آن بيرون آمد. تجربهء «تحريم غيرفعال» نتايج متعددی داشت. اصلاح طلبان شکست خود را به گردن تحريم کنندگان انداختند و مکرراً گفتند: «ديديد که تحريم انتخابات فقط به نفع بنيادگرايان تمام می شود؟» اين پرسش به پيدايش نوعی استراتژی برای انتخابات چهار سال بعد انجاميد. اصلاح طلبان، با ارائهء آمار و ارقام  و محاسبات مختلف ، کوشيدند تا نشان دهند که اگر اکثريت کسانی که دارای حق رأی هستند در انتخابات آينده شرکت کنند رژيم نخواهد توانست دست به تقلبی بزند که به ضرر مردم تمام شود. و همين فکر بود که نظريهء «شرکت حداکثری» را جانشين «تحريم انتخابات» کرد. اما رژيم در نتايج واقعی انتخابات 88 هم دست کاری کرد و بلافاصله پس از اعلام نتايج به سرکوب شرکت کنندگان در جنبش اعتراضی موسوم به «جنبش سبز» پرداخت. اگرچه اين امر نشانی از بی اثر بودن نظريهء «شرکت حداکثری» بود اما بسياری از موافقان اين نظريه آنقدر پر رو بودند که گفتند «ديديد که کشاندن مردم به پای صندوق رأی درست بود و موجب پيدايش جنبش سبز شد؟» گوئی اين جنبش اجرای سناريوی از پيش نوشته شدهء آنها بود! اما همان ها، در عمل، وقتی ديدند که اين جنبش در گوهر خود حرکتی ضد کليت حکومت اسلامی و در واقع «سکولار» است عقب نشستند و به مردم گفتند «شعار ساختارشکن ندهيد» و «به خانه هاتان برگرديد» و، اگرچه خودشان هم به زندان و سختی افتادند اما، مصائب آنها با دردهای جوانان شکنجه و تجاوز و کشته شده قابل مقايسه نبود. بزودی هم بخش عمده شان آزاد شدند، و عده ای از ميان شان به خارج کشور آمدند و مغرورانه خود را بانی نظريهء «شرکت حداکثری که موجب پيدايش جنبش سبز شد!» معرفی کردند."
 
معلم عزیز آقای نوری علا: اصلاح طلبان مذهبی‌ در تمام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی بطور "فعال" نه تنها شرکت کرده‌اند بلکه بقیه مردم را هم به شرکت در آن تشویق کرده و فعالانه با تحریم آن‌ هم مخالفت کرده‌اند. منظور شما از "اکثریت رای دهندگان" چیست؟ در دور اول انتخابات ۱۳۸۴  ۶۳% و در دور دوم ۶۰% شرکت کردند و کدام "آمار و ارقام  و محاسبات مختلف" ؟ از کی‌ تا بحال عددی بالای ۵۰% نمودی از "اکثریت رای دهندگان" است؟ آیا واقعیت این نیست که شما نیز مانند برخی‌ دیگر از انحلال طلبان این دروغ زیرکانه اصلاح طلبان را باور کرده‌اید؟
 
از جمله دلیل‌های عمده عدم تحریم در سی‌‌ چند سال گذشته به این موارد می‌توان اشاره کرد:
 
۱- نو بودن رژیم و جو انقلابی در سال‌های اولیه
 
۲- جنگ ایران و عراق و سایر تنش‌های خارجی‌ ساخته رژیم
 
۳- ترور رجایی در سال اول ریاست جمهوری وی که به۷۴% در صد شرکت در رای و ریاست جمهوری خامنه‌ای در سال ۱۳۶۰ انجامید که چهار سال بعد به ۵۵% رای سقوط کرد.
 
۴- شرکت و تبلیغ فعالانه اصلاح طلبان به شرکت در تمام انتخابات با دادن امیدهای دروغین و ترساندن از تحریم
 
۵- عدم باور و هماهنگی‌ نیروهای انحلال طلب در تحریم فعال سراسری انتخابات
 
و این هم ارقام و آمار (به نمودار بالا رجوع کنید):
 
هیچ گاه در ۳۵ سال گذشته تحریم سراسری فعال انتخابات ریاست جمهوری اسلامی انجام نشده و در انتخابات حداقل ۵۱% از واجدین رای شرکت کرده‌اند(انتخابات ۱۳۷۲ - منتخب: رفسنجانی‌) .
 
واجدین رای در ایران را به ۴ گروه می‌توان تقسیم کرد:
 
۱- گروهی که اصولا در انتخابات شرکت نمیکنند. اینها یا سیاسی نیستند یا به شرکت در هر گونه انتخابات رژیم اعتقاد ندارند.  این گروه تقریبا ۱۵-۲۰% رای دهندگان را تشکیل میدهند (۱۰۰% منهای در صد رای دهندگان- خاتمی-۱  ۱۳۷۶ وموسوی۱۳۸۸ )
 
۲- گروهی که تنها در صورت امید به تغییر عمده در انتخابات شرکت میکنند. این گروه دوم تقریبا ۲۰%  رای دهندگان را تشکیل میدهند (۸۰-۸۵% شرکت کنندگان در سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸ منهای ۶۰-۶۵% میانگین % رای دهندگان) . این گروه تنها در انتخابات ۱۳۷۶ (خاتمی-۱) و ۱۳۸۸ (موسوی) شرکت کردند.
 
۳- اصلاح طلبان که در همه انتخابات شرکت میکننند.
 
۴- اصولگرایان و مرتجعین که به کاندیدهای مورد قبول ولی فقیه رای میدهند.
 
گروه سوم و چهارم که در همه انتخابات شرکت میکنند جمعا تقریبا ۵۱%- ۶۵% رای دهندگان را تشکیل میدهند. (حداقل رای در ۱۳۷۲ تا میانگین)
 
گروه اول و چهارم نیز مجموعی نسبتا ثابت هستند که بدون توجه به کاندیدها و شرایط تصمیم خود را از پیش در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات گرفته‌اند.
 
و اما در انتخابات پس از پایان دو دوره خاتمی، که به پیروزی احمدی‌نژاد انجامید ، دور اول ، ۶۳% واجدین شرایط رای دادند که در دور اول ۲۱% رای به رفسنجانی‌، ۱۹% به احمدی‌نژاد ، ۱۷% کروبی و ۱۵% به معین رسید . در دور دوم ۶۱% به احمدی‌نژاد و ۳۶% به رفسنجانی‌ رای دادند. بیشتر سود  جهشی ۴۲% در دور دوم بخاطر آن‌ بود که اصلاح طلبان که به معین و غیره رای داده بودند، در مقابل رفسنجانی‌ که از وی در آن‌ سالها دل خوشی‌ نداشتند، رای به شهردار کت شلواری تهران دادند .  آری همین اصلاح طلبان بودند که احمدی‌نژاد را به ریاست جمهوری در دور اول ریاست جمهوریش رساندند. همان احمدی نژادی را که ۴ سال بعد مخالفش بودند.  بگذریم که امسال  رفسنجانی‌ فرشته آزادی بخش اصلاح طلبان شده، همان کسی‌ که در سال ۱۳۷۶ با خاتمی بر علیه وی به صحنه انتخابات آمدند! آخر برای اصلاح طلبان رای دادن در انتخابات برای استقرار رژیم مهم تر از آن است که به چه کسی‌. همیشه در مقابل بدتر، بدی و در مقابل بدترین بدتری پیدا میکنند.
 
درصد رای دهندگان در دور دوم انتخابات  ۱۳۸۴،  ۶۰% بود . درصد شرکت کنندگان در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی (۱۳۸۰)  ۶۷% بود، که تفاوت چنانی با ۶۰%-۶۳% سال ۱۳۸۴ که به ریاست جمهوری احمدی‌نژاد انجامید ندارد.
 
آن‌ گروه اول و دوم -گروهی که من آنان را سکولار مینامم - (۱۵%+۲۵%=۴۰%) بودند که در انتخابات ۱۳۸۰ (خاتمی-۲) و ۱۳۸۴ (احمدی‌نژاد ) شرکت نکردند ، همان دو گروهی که یا در هیچ انتخاباتی شرکت نکردند و یا فقط در ۱۳۷۶ (خاتمی-۱) و ۱۳۸۸ (موسوی) شرکت کردند و این ربطی‌ به اصلاح طلبان ندارد! 
 
همان شرکت اصلاح طلبان (و نه عدم شرکت!)بود که احمدی‌نژاد در دور اول به ریاست جمهوری رساند.
 
اصلاح طلبان همیشه به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری متعهد بوده‌اند، که بهترین اثبات آن‌ همین گدایی اجازه شرکت در انتخابات امسال و در نهایت  فرستادن رفسنجانی‌  برای نامزدی است ، حتی پس از تمام بلاهایی که همین رژیم بر سر بعضی‌ از آنان و رهبرانشان آورد.
 
واقعیت این است که جمهوری اسلامی حداقل ۵۱% رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری خود داشته است و وحشت اصلاح طلبان و رژیم از این است که اگر اکثریت به تحریم سراسری بپیوندند  در صد رایها میتواند به ۳۵%-۴۰% سقوط کند. هر در صدی کمتر از ۵۰% راییست بر علیه کًل رژیم جمهوری اسلامی که هر دو اصول گرایان و اصلاح طلبان  با چنگ و دندان به آن چسبیده اند و برای همین است که چراغ سبز به رفسنجانیها میدهند تا رژیم را از هلاکت سراسری رهایی بخشد.

اگر به دو خط نزولی سبز نمودار توجه کنیم ، میبینیم که از سال ۱۳۶۰ (خامنه‌ای -۱) تا ۱۳۷۲ (رفسنجانی‌-۲) در صد رای دهندگان از ۷۴% در عرض ۱۲ سال به ۵۱% سقوط کرد، و اگر اصلاح طلبان نوشداروی جمهوری اسلامی یعنی‌ خاتمی را در سال ۱۳۷۶ رو نکرده بودند، در صد رای به کمتر از ۵۱% نیز نزول میکرد، لیک اصلاح طلبان بودند که با امید‌ها و وعده‌های دروغین مردم را به رای دادن تشویق و سپس سید خندانشان بجای تکیه به رای ۸۰% ملت ایران، به "تدارک چی‌" گری ولی‌ فقیه پرداخت. البته گروه دوم (نه اصلاح طلبان) بزودی به این اشتباه خود پی‌ بردند و چهار سال بعد در صد شرکت کندگان به ۶۷% نزول و سپس خط نزولی رای تا ۶۰% سقوط کرد.
 
در انتخابات گذشته  (۱۳۸۸)، ۸۵% در رای گیری شرکت کردند، این بار خامنه‌ای و رژیم تمام قوای خود را به پشت احمدی‌نژاد انداختند، و این رای گیری ، رایی بود بر علیه ولی‌ فقیه و رئیس جمهور منتخب وی که بالاخره به کودتای انتخاباتی و سرکوب همه جانبه انجامید ، چون رژیم دید که این مردمی که اینبار به صحنه تصمیم گیری آمده‌اند اگر پیروز شوند، دوباره سر کار گزاشتنشان آسان نخواهد بود.
 
پس از تجربه و سرکوب ۱۳۸۸، امسال سال عدم شرکت مردم سر خورده از انتخابات بود و رژیم، خامنه‌ای، رفسنجانی‌و اصلاح طلبان همه از این موضوع با خبرند و دوباره با تمام نیروها سعی‌ در جلب مردم به صندوق‌های رای میباشند. ابتدا اصلاح طلبان از خاتمی خواستند که دوباره رسالت نجات صندوق‌های رای رژیم را که به خوبی‌ در سال ۱۳۷۶ انجام داد به عهده بگیرد. البته خاتمی بخاطر محافظه کاریش این کار را نکرد و در نتیجه رفسنجانی‌ ۸۰ ساله را رو کرده‌اند، چون بدون شرکت کاندیدای اصلاح طلب، رژیم با درصدی کمتر از ۵۰% در انتخاباتش مواجه خواهد شد.
 
وظیفه نیروهای انحلال طلب و سکولار دموکرات است که تحریم فعال و سراسری را شعار خود کرده و به میان توده‌های مردم ببرند ، که بهترین انتخاب میان بدتر و بدترین، تحریم سراسری است .