جناب آقای دكتر نوریعلا در مقاله ای تحت عنوان "كشور نوین كردستان و زبان كهنهء سیاسی ما" به بهانه احتمال قریب الوقوع تجزیه عراق و تشكیل كشور مستقلی به نام كُردستان و پیامدهای آن برای ایران به عدم وجود "زبان فصیح و دقیقی" در میان ما ایرانیان كه بتواند مفاهیمی چون فدرالیسم را آنچنان كه هست و باید باشد (بخوانید آنچنان که ایشان میخواهند) ونه آنگونه كه ما میفهمیم (و صد البته بد هم میفهمیم) تعریف و تفهیم كند پرداختهاند و از همین روی هم به بازتعریف بعضی مفاهیم از جمله فدرالیسم پرداختهاند تا شاید این "بازتعریف مفاهیم كهن "زمینهساز" تفاهمی نوین" گردد. ولی صد افسوس که از عهده این مهم بر نیامدهاند.
ایشان در مقاله خود بیان میكنند كه همین بدفهمی مفاهیمی چون فدرالیسم موجبات اختلاف و جدائی بین ما ایرانیان را فراهم ساخته است. از همین روی هم به باز تعریف مفهوم "فدرالیسم" پرداختهاند تا به خیال خود سوءتفاهمهائی كه در رابطه با مفهوم یك حكومت فدرال و نحوه تشكیل ان وجود دارد را برطرف سازند ولی بیاختیار خشت اول این دیوار را آنچنان كج نهادهاند كه به گمانم هرچه هم تلاش كنند این دیوار تا ثریا هم كه برود باز كج خواهد رفت و ایشان همچو آن اعرابی سرانجام نه به منزل كه ره به تركستان خواهند برد!
ابتدا اینكه ایشان این مطلب كه به گمانشان چیزی جز وجود دركی اشتباه از مفهوم دقیق و "علمی" فدرالیسم نیست را بهانهای كردهاند برای حمله به حزب مشروطه ایران (لیبرال دمكرات) و از همان ابتدا و با همال مثال اول خشت اول این بنا را كه قرار بود اختلافات را برطرف كند و زمینههای یك تفاهم اصولی را فراهم سازد كج نهادهاند و به اختلاف افكنی پرداختهاند. انتقاد ایشان البته نه انتقادی مستقیم و جوانمردانه كه غیر مستقیم و ناجوانمردانه و بسی غیر اخلاقی مینماید.
ایشان بدون نام بردن از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمكرات) و یا نام بردن از زنده یاد دكتر داریوش همایون رایزن و بنیانگزار فقید حزب چنین میفرمایند كه: " تصور كنیم كه اگر تعریفی كه ما از فدرالیسم داریم غلط و عوضی باشد و "مرجع تقلید ما" آن را به نادرستی به ما فهمانده و بگیریم كه گفته باشد: فدرالیسم یعنی متحد شدن كشورهائی مستقل از یكدیگر در یك مجموعه سیاسی"!
هر خوانندهای كه اندك اشنائی با مباحث سیاسی این چند سال اخیر داشته باشد به روشنی در مییابد كه منظور ایشان از "مرجع تقلید ما" كسی نیست جز زنده یاد دكتر داریوش همایون و منظورشان از "ما" كسی نیست جز اعضای حزب مشروطه ایران (لیبرال دمكرات).
اما معلوم نیست چرا ایشان مستقیم از زنده یاد دكتر داریوش همایون و یا حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمكرات) نام نبردهاند؟ چه لزومی داشت که زنده یاد همایون را آنهم با کنایه تا حد یک مرجع تقلید و اعضای حزب را تا حد مقلدین آن مرجع پائیین بیاورند؟ در اینجا جناب نوریعلا نه تنها به دوست دیرین خود (آنچنان که بارها در برنامه جناب آقای میبدی از زنده یاد همایون به عنوان دوست دیرین خود نام بردهاند که صحت و سقم آن به خود ایشان مربوط است) جفا کردهاند که در لفافه توهینی به او و به حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) نیز روا داشتهاند. از سر کین یا اقتضای طبیعت، به هر علتی که چنین کردهاند، چنین روشهای ناجوانمردانهای در مباحث سیاسی نه قابل قبول و در حد ماست و نه قابل قبول و در حد خوانندگان مقالات ایشان.
هر کسی که تنها آشنائی حتی گذرا و سطحی با زنده یاد دکتر داریوش همایون داشته باشد میداند که شاید توهینی به او بزرگتر از "مرجع تقلید" خواندنش نباشد. مرجع تقلید کجا و آزاده روشنفکری چون او که تمام عمر پربارش را صرف روشنگری و از آن مهمتر رواج آزاد اندیشی کرد کجا؟
به گمانم ایشان از آن روی دست به چنین کنایه نابجائی زدهاند تا به این وسیله هم زنده یاد همایون را چون مراجع تقلید کم سواد و پر مدعا جلو دهند و هم ما اعضای حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را که سالها افتخار همکاری و آموختن (و نه تقلید) از او را داشتهایم و به آن نیز میبالیم در حد مقلدینی کمسواد و بیمغز که به جای اندیشیدن تنها از مرجع خویش کورکورانه تقلید میکنند پایین آورند و به این وسیله هر دو را از میدان بدر کنند. که اگر موفق شوند با این کار مخالفت آن زنده یاد و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را با فدرالیسم کم اهمییت جلوه خواهند داد.
چرا که مخالفت یکی (زنده یاد همایون) از سر بدفهمی و لابد بیسوادی بوده و مخالفت این دیگری (حزب مشروطه ایران ) از سر تقلید کور و جزماندیشی!
تیر ایشان اما اینبار و در آینده به سنگی سخت خورده و خواهد خورد چرا که هر کس که اندکی با زنده یاد دکتر داریوش همایون و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) آشنائی داشته باشد میداند که رابطه او با حزب از گونه دیگری بود. او بیش از هر چیز به ما میآموخت و از ما میخواست که هیچ چیز حتی حرف و سخن خود او را بیتحقیق و بیدلیل قبول نکنیم. سخن را بشنویم، به آن بیاندیشیم، همه جوانبش را بسنجیم و سپس قبول یا رد کنیم. این تنها شعار و ادعا نیست که حقیقتی است انکارناپذیر. برای نمونه چه چیز می تواند نمایانگر این واقعییت بهتر از روندی باشد که حزب برای افزودن صفت (لیبرال دمکرات) به نام حزب پیمود؟
همه میدانند که زنده یاد دکتر همایون مدتها بود که مایل بود حزب همانگونه که هست خود را بنامد. از همین روی هم مایل بود صفت لیبرال دمکرات به نام حزب افزوده شود تا همه بدانند ارزشهای حزب چیست و از کجا مایه میگیرد. او استدلال میکرد که تمام اصول و خمیر مایه لیبرالیسم در منشور حزب آمده و ما به آن پایبندیم پس چرا خود را آنگونه که هستیم خطاب نکنیم؟ بدنه حزب اما نه از روی مخالفت با لیبرال دمکراسی که از لحاظ تاکتیکی مخالف افزودن لیبرال دمکرات به نام حزب بود و آنرا به اشتباه دردسرساز میدانست.
زنده یاد دکتر همایون نزدیک به شش سال با بدنه حزب کلنجار رفت، صحبت کرد، دلیل آورد، مقاله نوشت و سخنرانی کرد و به دلایل مخالقین گوش داد و جوانب را سنجید و از آنان خواست تا همه جوانب را بسنجند. در دو کنگره پیشنهاد افزودن لیبرال دمکرات به نام حزب را به رای گذاشت و شکست خورد و به این شکست تن داد و حتی در نهان به این شکست و به این مقاومت بدنه حزب بالید تا آنکه بالاخره پس از شش سال توانست اکثرییت را موافق و همراه خود کند و در سومین کنگره با به رای گذاشته شدن این پیشنهاد آنرا با اکثریت ارا بتصویب برساند و نام حزب از حزب مشروطه ایران به حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) تغییر بیابد. او دموکراسی را نه در حرف و شعار و مفاله که در عمل به ما میآموخت.
چنین رابطهای در درون حزب بین او و حزب برقرار بود. رابطهای که درک و فهمش از توان بسیاری از به اصطلاح الیت فکری ایران خارج بوده و هست. در همان زمان هم نگارنده در مقالهای تحت عنوان "بدفهمی الیت فکری ایران" به تفصیل بدفهمی آنانی که خود را الیت فکری میدانستند و میدانند را توضیح داده بودم. بد نیست جناب اقای دکتر نوریعلا به آن مقاله مراجعه فرمایند تا بخشی از بدفهمیهای ایشان نیز در رابطه با حزب و زنده یاد دکتر داریوش همایون برطرف شود.
بیش از این به این جنبه از مطلب ایشان نخواهم پرداخت و قضاوت را به خوانندگان و هموطنانی خواهم سپرد که سالهاست به سن بلوغ سیاسی رسیدهاند و هیچ حرف و سخنی را بیتحقیق و بیتفکر صرفا به خاطر اینکه فلان کس در فلان جا فلان چیز را گفته نمیپذیرند. از سوی هر کس که باشد.
و اما چند کلامی هم در رابطه با تلاش ایشان برای بازتعریف مفاهیم کهن و آنچه ایشان "زبان کهنه سیاسی ما" مینامند. در اینکه بدفهمیهای زیادی در میان ما ایرانیان در همه موارد وجود داشته و دارد شک و تردیدی نیست. اما تلاش ایشان برای جا انداختن "تعاریفی جدید" از "مفاهیمی کهن" و جا افتاده از آن روی که سطحی است و ارتباطی اورگانیک با عمق جامعه ندارد جز افزودن بر بدفهمیهای گوناگون و آب به آسیاب دشمنان استقلال و تمامیت ارضی ایران ریختن و زمینهسازی برای سوءاستفاده آنان از این آب گلآلود در عمل نتیجه دیگر به همراه نخواهد داشت. برای روشن شدن این مطلب تنها کافی است به دوران پیش از انقلاب برگردیم و شخص سادهانگار اما خوشنیتی چون مهندس مهدی بازرگان و یارانش را به خاطر آوریم.
مرحوم بازرگان و یارانش هم سالها تلاش کردند تا تعریفی جدید از مفاهیمی کهن در رابطه با اسلام عزیز ارائه دهند و "دین مبین" و "شرع انور" را با خوانشی جدید بزک کنند و یا با اصول دمکراسی هماهنگ و یا عین آن تعبیر و تفسیر و به خورد مردم بدبخت دهند.
نییتشان هرچه بود، خوب یا بد، نتیجه آن تلاشهای سطحی جز یک خود فریبی بزرگ برای خودشان و مردم نشد. نه اسلام تعبیری جدید یافت و نه شرع انور تغییر کرد. تنها بسیاری گمراه شدند و بدنیال سرابی به نام حکومت عدل اسلامی و دمکراسی دینی با پای خود به قتلگاه رفتند. جز این توفیق دیگری نسیبشان نشد.
اما چرا؟ چون تلاششان سطحی بود و نه عمقی! آنان که به اعماق دسترسی داشتند نه آن تعاریف جدید از مفاهیم کهن را قبول داشتند و نه به آن وقعی مینهادند. نشستند تا سادهانگارانی کراواتی و در فرنگ درس خوانده چون بازرگان طبقه متوسط و تحصیل کرده را با سخنان شیرین و تعاریف امروزی و عامه پسند همراه روحانییون کنند. نشستند تا امثال آنها مردم را با مفاهیمی چون "حکومت اسلامی" و "شرع انور" و "روحانییت آزاده و آزاداندیش" و دروغهائی از این دست چون "مردمسالاری دینی" و غیره عادت دهند و ترس مردم را از این جماعت روحانییون بریزند تا مردم چون گوسفندانی از همه جا بی خبر با پای خود به قربانگاه بیایند و در نهایت هر آنچه آنها میخواهند را با مردم و طبقه متوسط که تا قبل از بازرگانها از دسترسشان دور بودند بکنند.
حال حکایت "بازتعریف" جناب نوری علا ست از مفاهیمی چون فدرالیسم و غیره. این مهم نیست که ایشان چه تعریفی از این مفاهیم ارائه میدهند. مهم آن است که آنها که به دنبال فدرالیزه کردن ایراناند چه تعبیری دارند و چه نقشهها در سر میپرورانند؟
جناب نوریعلا نه به تودههای بیخبر از همه جا در میان اقوام ایرانی دسترسی دارند و نه در میان احزابی که سخت بدنبال فدرالیسم و نهایت جدائی از ایرانند از نفوذی برخوردارند. و نه حتی خود حزب و دم و دستگاهی هر چند کوچک در میان اقوام ایرانی دارند که بخواهیم باور کنیم که تلاش ایشان در آنجا که باید به کار میآید یعنی در مناطق مرزی و نه در آمریکا و اروپا و تهران و شیراز و مشهد و تبریز. ایشان نهایت چون بازرگان که نشست و برخاست و سلام و علیکی با روحانییون داشت با این احزاب طرفدار فدرالیسم از نوع قومی و زبانی آن نشست و برخاستی آنهم بیشتر از نوع اینترنتی دارند و در جلسات اینترنتی و ایمیلهائی با آنها رد و بدل میکنند همین و بس!
تصور اینکه ایشان بتوانند با چند مقاله و چند بازتعریف از کنج منزلشان در دنور در آمریکا حتی اگر این باز تعریفها را مفید و دقیق و درست هم تصور کنیم (که آن خود بحث دیگری است) چندین دهه تلاش دشمنان ایران و عوامل خارجی و غیره را خنثی کنند اگر از روی توهم و خود بزرگبینی نباشد بیشک از روی خوش خیالی است.
در نهایت آنکه این مخالفان فدرالیسم موجود نیستند که باید به تعاریف جدید باورمند شوند و دست از مخالفت بردارند. این فدرالیستها از نوع قومی و زبانی هستند که باید چنین کنند. نه در حرف و سخن که در عمل. این آنها هستند که باید تعریفی جدا از آنچه تا به حال از فدرالیسم پیشنهادی خود ارائه دادهاند ارائه دهند. این آنها هستند که باید در سخنرانیها و در مقالات و درشاخههای محلی احزابشان در مناطق مرزی و قومی این تعاریف جدید را نهادینه کنند. و تا در عمل چنین نکردهاند هر گونه قبول بازتعرف از مقوله فدرالیسم جز خودفریبی نخواهد بود. خودفریبی که جز فاجعه و آب به آسیاب دشمنان ایران ریختن نتیجهای نخواهد داشت. ایرانیان یکبار با پای خود با خودفریبی به قتلگاه رفتهاند و درس خود را آموختهاند و دیگر نخواهند رفت. ولی افسوس که این درسی است که بعضی از آموختنش عاجزند!
نوری علا هر چند یک بار ، به پر و پای شخصی و سازمانی و حزبی بند میکند و برای خودش هم مهم نیست که چه میگوید. میخواهد حرفی برای زدن هر جمعه داشته باشد، و جوری مثبت یا منفی جلب توجه کرده و خود را مطرح کند. در یک سال گذشته به ستوده و طبرزدی و ..... پهلوی و جعبه دموکراتیک ایران .....و اخیرا حزب مشروطه و ... پس از خوابیدن گرد و خاک این هوچی بازی کنگره دوم هم دوباره روز از نو ...