فاجعۀ اسیدپاشی های زنجیره ای     اخیر در ایران که تا کنون موجب قتل یک دختر و کور و معیوب کردن چندین و چند تن بانوی دیگر شده جنایت جدیدی نیست. این توحش برآمده است از فرهنگ قانونمند شدۀ زن ستیزی شریعتمداران مُعمم و مُکلای "اصلاح طلب" و غیره.

بسیاری از ایندست توحش برای سالیان دراز ناگفته میماند، محض یادآوری، فاجعۀ اسیدپاشی به گلشیفته فراهانی که سال پیش تقدیم شد:

آنهاییکه دنبال دلیل پشت کردن نسل انقلاب خوش عاقبت به آن و خصوصاً دهن کجی و ضدیت با ضوابط ابلهانه تحمیل شده به جامعه میگردند، راه دوری نباید بروند. به مصائب و درد دل دختران ایرانزمین گوش هوش فرا دهند.

" سال ١۹۹۹دقیقاً در سالهای ریاست جمهوری محمد خاتمی من داشتم در یکی از خیابانهای تهران قدم میزدم،  شانزده سال داشتم، گرمای هوا ۴٠ درجه بود و من  شال سبکی بر سر داشتم.

آنروز یک آدم بنیادگرا پشت من اسید پاشید. بدن من سوخت و شوکه شده بودم.

تا یکسال و نیم بعد از آن من لباس پسرانه میپوشیدم موهای سَرم را میتراشیدم و  صدایم را کُلفت کرده بودم چون نمیتوانستم بدنم را تحمل کنم.

پدر و مادرم خیلی نگران بودند، چون اگر معلوم میشد من زن هستم نه مرد، حتماً سخت مجازات میشدم."

 

رهایی دور نیست، اصلاً دور نیست.

"تنها حقیقت است که رهایی میبخشد"

تبریک

 

مجله اکسپرس،  ترجمه   برنامه فارسی رادیو فرانسه