ازلابلای خاطرات مردان ِ اوّل شاه و خمینی

بخش نخست

پیش‌درآمد

دو هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، دختر جوانی با متهم کردن رئیس‌جمهور وقت به داشتن رابطهء جنسی با وی، موقعیّت انتخاب دوباره رئیس‌جمهور را دچار مخاطره می‌سازد. مشاور مخصوص رئیس‌جمهور با کمک فردی بنام Brean، متخصّص در منحرف کردن افکار عمومی، کوشید تا برای این «بحران انتخاباتی» راه‌حلی بیابد. رئیس‌جمهور که در چین بسر می‌برد با تظاهر به «بیماری»، از بازگشت به واشنگتن پرهیز می‌کند، درحالی‌که مشاور مخصوص رئیس‌جمهور و «متخصّص منحرف کردن افکار عمومی» می‌کوشند تا تولیدکننده سینمائی ثروتمندی بنام Stanley Motss را برای مهندسی و «ساختن» یک سناریوی جنگی علیه کشور آلبانی قانع کنند. شایعهء یک چمدان حاوی بمب در کانادا، ساختن ترانه‌ای در حمایت از مردم آلبانی و گزارش ساختگی یک دختر جوان آلبانیائی در روستایی بمباران‌شده (که همه صحنه‌های آن، در استودیویی در هالیوود «ساخته» و «مهندسی‌شده») و صحنه انبوه کفش‌های پراکنده و عروسک‌های له‌شده کودکان بمباران‌شده! (که یادآور واقعه «میدان ژاله» در شهریور 57 می‌باشد)، باعث شد تا ناگهان توجه تلویزیون‌های آمریکا از ماجرای افتضاح آمیز رئیس‌جمهور به «جنگ آلبانی» جلب شود. در موج عظیم تبلیغاتی شبکه‌های رادیو-تلویریونی، رئیس‌جمهور از چین به آمریکا برمی‌گردد و اعلام می‌کند که جنگ با آلبانی تمام‌شده…، انبوهی از پوتین‌های نظامی بر سیم‌های برق و تلفن شهرهای آمریکا، نشانهء پایان جنگ و همبستگی مردم با یک فردِ روانی است که نه در جنگ با آلبانی بلکه به دست دهقانی- به خاطر تجاوز به دخترش- کشته‌شده ولی اینک، تابوت وی به‌عنوان «سرباز وطن» و «قهرمان جنگ» با احترامات ویژهء نظامی، به گورستان قهرمانان مشایعت می‌شود.

در هیاهوی هوشرُبای رادیو - تلویزیون‌ها، رئیس‌جمهور متهم به داشتن رابطه جنسی–باردیگر-انتخاب می‌شود ولی در این میان، باوجود توافقات قبلی، تولیدکننده ثروتمند فیلم Stanley Motss تصمیم می‌گیرد تا واقعیّت ماجرا را فاش کند، اما او به‌زودی توسط عوامل Brean(متخصّص منحرف کردن افکار عمومی) کُشته و جسدش -به‌عنوان «سکتهء قلبی»-در پُشت فرمان اتومبیلش پیدا می‌شود.

فیلم فوق العادهء ( Des hommes d’influence (Wag the Dog به کارگردانی Barry Levinson با بازی درخشان «روبرت د نیرو» و «دستن هوفمن» واقعیّت سیاست دولت‌های آمریکا در ایجاد آشوب‌های مصنوعی و ترسیم «انقلاب‌های مهندسی‌شده» را نشان می‌دهد، ما این‌گونه آشوب‌های خیابانی و صحنه‌سازی‌های سیاسی را در جریان سرنگون کردن دولت آلنده، تضعیف و سقوط دولت مصدّق و نیز در حوادث مهندسی شدهء سال 57(مانند آتش زدن سینما رکس آبادان، حادثه میدان ژاله و…) به یاد داریم. انتشار کتاب پُرفروش «سقوط 79» اثر «پل اميل اردمن» در اوایل سال 1977 و شباهت‌های حیرت‌انگیز حوادث و خصوصاً قهرمانان اصلی کتاب (شاه و عربستان سعودی)، شاید سناریوی شرکت‌های بزرگ نفتی برای جنگ روانی علیه شاه بود که 2 سال پیش از حوادث 57 توسط «پل اميل اردمن» بیان‌شده بود!

زمستان

«انقلاب اسـلامی» از آغاز برای نگارنده، مشکوک و نامتعارف بود و لذا، در فروردین‌ماه و اردیبهشت 57 با انتشار کتاب‌های «اسلام‌شناسی» و «حلاج» و سپس «آخرین شعر»(مردادماه 57) ضمن اشاره به حاکمیّت تازی‌ها و نازی‌ها، احساسم را نسبت به ماهیت مشکوک حوادث جاری ابراز کرده بودم، دریغا که بقول احمد شاملو:

-«آنان به آفتاب شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب‌گونه‌یی
آنان را
این‌گونه
دل
فریفته بودند!».

بعدها نیز در یک مقایسهء تطبیقی، وجوه مشترک فلسفهء سیاسی آیت‌الله خمینی با فاشیسم را بررسی کرده و با اعتقاد بر اینکه: «انقلاب سال 57 نا لازم‌ترین و غیرضروری‌ترین انقلاب در تاریخ انقلاب‌های دو قرن اخیر بود»، کوشیدم تا ضمن طرح پرسش‌هایی، علل و عوامل این رویداد سرنوشت‌ساز را مورد بازبینی و تأمّل قرار دهم، ازجمله:

1 ـ  تأثیر حضور اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی در مرزهای طولانی با ایران و تحرّکات و تحریکات دائمی این دولت برای دسـتیابی به آب‌های خلیج‌فارس و سـلطه بر ایران از طریق حزب توده،

2 ـ تحولات سـیاسی در افغانسـتان و اسـتقرار «ارتش سـرخ» و احتمال ایجاد یک رژیم كمونیسـتی وابسـته به شـوروی در این کشور، آیا خطر كمونیسـم در ایران و درنتیجه: ضرورت ایجاد یک «كمربند سـبز» در مقابله با «ارتش سـرخ» را در ذهن و ضمیر دولت‌های غربی (خصوصاً دولت آمریکا) تقویت نكرده بود؟

3ـ  استقلال‌طلبی‌های شـاه در میان كشـورهای منطقه و خصوصاً رهبری وی در هدایت سـازمان «اوپک» جهت افزایش قیمت نفت و انعكاسـات این افزایش قیمت یا «شـوک نفتی» بر اقتصاد اروپا و آمریكا و خصوصاً تهدیدات صریح شـاه مبنی بر «پایان دادن به قراردادِ اسارت‌بار ِنفتی با کنسرسیوم در سال 1979=1357» و تأکید بر اینکه:

«باپایان قراردادکمپانی های نفتی درسال1357=1979دیگربه هیچوجه قراردادهای نفتی باکنسرسیوم تمدیدنخواهدشد»موجب نارضایتی دولت‌های آمریكا و انگلیس نبود؟

4ـ  سـودای شـاه در ایجاد یک ارتش مدرن و قدرتمند (با توجه به حسـاسـیّت ژئوپولیتیكی ایران و تمایلات اشغالگرایانهء صدّام حسین) و تلاش‌های پیگیر شـاه برای خرید و احداث نیروگاه‌های هسته‌ای و ارتقاء ایران به یک قدرت اتمی در منطقه و نیز سفارش خرید7 فروند هواپیمای بسیار پیشرفته و تجسّسی «آواکس»در سال‌های 1354-1356،آیا باعث نگرانی دولت‌های منطقه (خصوصاً اسرائیل و عربستان سعودی) و برخی از دولتمردان آمریكا نبود؟

5ـ  همهء این استقلال‌طلبی‌ها و بلندپروازی‌ها به اضافهء نوعی تحقیر و تهدید کشورهای غربی و «چشم آبی‌ها»که در مصاحبه‌های مطبوعاتی و رادیو- تلویزیونی شاه با خبرنگاران خارجی نمایان بود، و نیز تأكید او بر تاریخ و تمدن2500سال ایران، آیا در ذهن و ضمیر دولت‌های آمریكا و اروپا از شـاه تصویر یک «مغرور» و«سـركش» را تداعی نمی‌کرد؟. در این صورت، کتاب سِر آنتونی پارسونز (آخرین سفیر انگلیس در ایران) بنام «غروروسقوط»می‌تواند تأمّل انگیز باشد!

6- حضور سران آمریکا و اروپا در «کنفرانس گوادلوپ» و تصمیمات آن، چه نقشی در سرنگونی رژیم شاه داشت

7- با توجه به خصلت عُمدتاً غیر اسلامی جنبش مشروطیّت و نهضت ملّی شدن صنعت نفت و با توجه تحولات اجتماعی سال‌های 1340-1350 در ایران و تغییرات بنیادی در ساختارهای اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی جامعه-اساساً-نامیدن رویداد سال 57 باصفت «اسلامی»تا چه حد می‌تواند درست و واقعی باشد؟

انقلاب سال 57 و علل و عوامل آن،موضوعی چندبُعدی و پیچیده است که باوجود انتشار کتاب‌ها و مقالات بسیار،هنوز به بحث و بررسی‌های کارشناسانه نیازمند است چراکه فقدان منابع آرشیوی و اسناد دست‌اول،خصوصاً عدم انتشار متن کامل اسناد محرمانهء دولت آمریکاپژوهشگر محتاط را از قضاوت نهائی دراین‌باره بر حذر می‌دارد. هدف نگارنده در نوشتهء حاضر اینست که از لابلای روایت مردان ِ اوّل ِ شاه و خمینی:«خاطرات دکتر امیراصلان افشار» و«خاطرات دکتر ابراهیم یزدی» نگاهی تازه به «انقلاب اسلامی»داشته باشد تا از این طریق، پاسخی برای برخی پرسش‌های دیرین خویش بیابد.

روایت مردان ِ اوّل ِ شاه و خمینی!

دکتر امیراصلان افشار یکی دولتمردان خوش‌نام و از دیپلمات‌های برجستهء دوران محمدرضا شاه پهلوی بود. وی پس از اخذ دکترای علوم سیاسی از دانشگاه اتریش (1942) وارد وزارت امورخارجهء ایران شد. او در زمان ملی شدن صنعت نفت، جوان‌ترین یا کوچک‌ترین عضو سفارت ایران در هلند بود که به خاطر دانستن چند زبان (ازجمله هلندی)، رابط سفارت ایران در ارائهء مستندات دولت مصدّق به دادگاه لاهه بود و در این راه، تلاش‌های بسیار کرد. بعدها، علاوه بر ریاست وی بر «شورای حُکّام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» (در وین)، حضور او در کمیتهء اقتصادی سازمان ملل، حضور در بسیاری از کنفرانس‌های بین‌المللی (مانند کنفرانس باندونگ در اندونزی)، سفیر ایران در اتریش، سفیر ایران در آلمان و خصوصاً سفیر ایران در آمریکا بخشی از کارنامهء سیاسی-دیپلماتیک دکتر افشار بشمار می‌رود.

دکتر امیراصلان افشار بهنگام «انقلاب اسلامی»، رئیس‌کل تشریفات دربار محمدرضا شاه و شاهد تحولاتی بود که منجر به سقوط رژیم شاه گردید. وی بهنگام خروج شاه از ایران (26 دی‌ماه 1357) و نیز در طول اقامت شاه در مصر و مراکش از همراهان بسیار نزدیک محمدرضا شاه و درواقع، همدم و همراز وی بود. همهء این جایگاه سیاسی و استثنائی و نیز حافظهء قوی، صداقت و صراحت دکتر امیراصلان افشار، به خاطرات وی ارزشی استثنائی و دست اول می‌دهند. کتاب او چکیدهء 180 ساعت گفتگوی نگارنده با وی (در مدّت 1 سال و نیم) می‌باشد که از طرف انتشارات فرهنگ منتشرشده و در فاصلهء چند ماه به چاپ دوم رسیده است

دکتر ابراهیم یزدی -امّا- ابتداء عضو «نهضت خداپرستان سوسیالیست» بود و با آغاز نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق به نهضت ملی شدن صنعت نفت پیوست و در کمیته‌های دانشجوئی، سیاسی و اجرایی جبههء ملّی فعال شد و تا عضو هیأت تحریریه و ناشر روزنامهٔ «راه مصدّق» ارتقاء یافت. او در سال 1339 برای تحصیل علم پزشکی به آمریکا مهاجرت کرد و به‌عنوان دبیر شورای مرکزی جبهه ملی ایران (شاخهء آمریکا) و عضو هیأت اجرایی و مسئول تشکیلات جبههء ملّی، عضو هیأت تحریریهء مجلهء «اندیشهء جبهه» (ارگان جبههء ملی) فعالیت نمود. با تأسیس «نهضت آزادی ایران» توسط مهندس مهدی بازرگان (در سال 1340) ابراهیم یزدی به همراه مصطفی چمران، علی شریعتی و صادق قطب‌زاده به تأسیس شاخه‌های اروپا و آمریکای این سازمان پرداخت و به‌عنوان رییس شورای مرکزی «نهضت آزادی ایران» در خارج از کشور انتخاب ‌شد. وی در سال 1344 /1964 با همکاری مصطفی چمران و محمد توسلی با ایجاد «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» (سماع) به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگ‌های مسلحانه علیه رژیم شاه، در مصر و سپس در جنوب لبنان (در پیوند با «یاسر عرفات» و دیگر گروه‌های فلسطینی) اقدام کرد. سازمان «سماع» از کمک‌های مالی، نظامی و رادیوئی ِ دولت مصر برخوردار بود (یزدی، ج 2، صص 299–306) درحالی‌که رئیس‌جمهور مصر، جمال عبدالناصر، در آن زمان دربارهء مالکیّت جزایر خلیج‌فارس و استان خوزستان با محمدرضا شاه دشمنی شدید داشت. به همین جهت، بعدها، گروه‌های مسلّح «ناصری» (هواداران جمال عبدالناصر) در لبنان و مصر مدّعی بودند که در ایجاد انقلاب اسلامی ایران نقش داشته‌اند. (یزدی، ج 2، صص 317)

گذشته از نهضت آزادی ایران، برخی سازمان‌های «جبههء ملّی» (بخش خاورمیانه) و سازمان‌های چپ نیز با حمایت مالی و تدارکاتی دولت‌های مصر، عراق، لیبی و الجزایر و آیت‌الله خمینی علیه رژیم شاه مبارزه می‌کردند بطوریکه به کوشش کامبیز روستا، عضو جبههء ملّی (بخش خاورمیانه) و نمایندهء این سازمان در کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، در طرحی بنام «برف‌های خونین» قرار بود که شاه را بهنگام سفر زمستانی‌اش به سوئیس، ترور کنند نشریات برخی سازمان‌های مخالف شاه در خارج از کشور، به دو زبان عربی و فارسی منتشر می‌شدند و -عموماً- اعلامیه‌های آیت‌الله خمینی را چاپ و منتشر می‌کردند. ملاقات هیأت دبیران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور (محمود رفیع و مجید زربخش) با آیت‌الله خمینی در نجف (شهریور 1348) و یا پیام‌های حمایت‌آمیز این سازمان دانشجوئی خطاب به خمینی و حمایت از شورش 15 خرداد 42، نشانهء وحدت سیاسی-ایدئولوژیک آن‌ها با آیت‌الله خمینی در مبارزه با امپریالیسم و رژیم شاه بود. شعار برخی از این گروه‌ها دربارهء «خلیج عربی»(بجای خلیج‌فارس) و شعار «کوتاه باد حاکمیّت استعماری و فاشیستی رژیم شاه بر جزایر عربی!»(جزایر خلیج‌فارس)، بیانگر وابستگی‌های مالی یا تدارکاتی این گروه‌ها به دولت‌های مصر، عراق، یمن جنوبی، لیبی و…بود. شگفتا که همهء این گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی، زیر اسم و عکس دکتر مصدّق فعالیّت می‌کردند؛ شخصیّتی که استقلال‌طلبی و سیاست «موازنهء منفی» از مشخّصات ممتاز وی بود. حسن ماسالی، عضو فعّال جنبش دانشجوئی و یکی از مسئولان اصلی «جبههء ملّی» (بخش خاورمیانه)، ضمن اشاره به ارتباط و ملاقات خود «با خمینی و اطرافیان او»، از ملاقات‌های خویش با رهبر لیبی، معمّر قذّافی و دیگر رهبران مخالف شاه در منطقه، یادمی کند و می‌نویسد:

-«در کل حدود هشتصد هزار دلار [از دولت قذّافی] کمک مالی گرفتیم».

به نظر می‌رسد که خاطرات دکتر یزدی، از یک‌طرف، برای رفع شبهه‌ای است مبنی بر «توطئهء بردن شاه و آوردن خمینی از طرف آمریکا و انگلیس» و از طرف دیگر، پاسخ به مخالفان حکومتی خویش است که همواره وی را «آمریکائی» نامیده و از این طریق، گذشتهء سیاسی و مبارزاتی دکتر یزدی را موردتهاجم و تردید قرار داده‌اند به‌طوری‌که دکتر یزدی در نامهء گلایه‌آمیزی به سید احمد خمینی یادآور می‌شود:

-«اگر کسی نداند، شما خوب میدانید که «برنامهء سیاسـی و اجرایی» آقای خمینی را من تنظیم کرده و ایشان تصحیح و تنقـیح نمودنـد، کـه بعدها بر طبق آن، شورای انقلاب و دولت موقت تأسیس گردید…طرّاح و مؤسس سپاه پاسداران بوده اسـت، طراح و مبتکر «روز قدس» بوده است، طراح اصلی و اولیّهء برخی دیگر از نهادهای انقلاب بوده است».(خاطرات، ج 3، ص 443، نامهء 24 بهمن 1369)

متأسفانه اسناد آرشیو وزارت امنیّت آمریکا دراین‌باره، ساکت و یا دستخوش حذف و خط‌خوردگی‌های فراوان است و اسناد سفارت آمریکا در ایران معروف به «اسنادلانهء جاسوسی» نیز به‌طور حیرت‌انگیزی پاک‌سازی‌شده و حتّی فاقد مذاکرات آیت‌الله خمینی با آمریکائی‌ها در پاریس و یاران وی در ایران می‌باشند. حسن ماسالی، یکی از مسئولان اصلی جبههء ملّی (بخش خاورمیانه) و آشنا با دکتر یزدی، ضمن اشاره به تماس‌های دکتر یزدی با آمریکائی‌ها برای «ساختن یک رهبرانقلابی» از آیت‌الله خمینی، دربارهء دیدگاه‌های مذهبی دکتر یزدی در آن زمان یادآور می‌شود:

-«او (دکتر یزدی) از جریان‌های دانشجوئی سیاسی که خود را سکولار (یعنی طرفدار جدائی دین از حکومت) می‌نامیدند، بیزار بود و این محافل را نجس می‌دانست… و به همین جهت در تگزاس، انجمن اسلامی بر پا کرده و با روضه‌خوانی و تفسیر قرآن، خود را مشغول کرده بود.»

دکتر یزدی در جلد دوم خاطرات خویش به ارتباطات، دیدارها و گفتگوهای مستمر خود با علمای نجف و خصوصاً با آیت‌الله خمینی پرداخته و می‌نویسد: که در سال 1351، با مُجوّز کتبی آیت‌الله خمینی، وی نمایندهء خمینی برای دریافت «وجوهات شرعیّه» بود. بخشی از این «وجوهات» برای مبارزه علیه رژیم شاه «هزینه می‌شد»(یزدی، ج 2، ص 252).

انتقال آیت‌الله خمینی از ترکیه به نجف بقول دکتر یزدی: « امکانات مناسب تازه‌ای برای همکاری و همگامی و همکُنشی و تا حدود زیادی هم‌زبانی، میان روحانیت به‌طور عام و آقای خمینی به‌طور خاص و روشنفکران دینی خارج از کشور (انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریكا و نهضت آزادی ایران در خارج از کشور) و هم‌چنین روشنفکران غیرمذهبی (سازمان‌های دانشجویان ایران و كنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی) به وجود آورد. طی حدود 12 سال (1345 تا 1357) ارتباط سازمان یافتهء بی‌سابقه‌ای میان دو طرف شکل گرفت».(یزدی، ج 3، مقدمه، ص 16).

بدین ترتیب، اتحاد نیروهای چپ، ملّی و مذهبی در خارج از کشور، ارتش نیرومندی به وجود آورده بود که با امکانات مالی -تدارکاتی وزرّادخانهء تبلیغاتی خویش (که بخشی از سوی دولت‌های مصر، لیبی، عراق و… تأمین می‌شد)، کارزارِ عظیمی علیه شاه و اصلاحات ارضی و اجتماعی وی آغاز کردند.

بهنگام اقامت در آمریکا، دکتر یزدی به تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان و پزشکان آمریکا و کانادا و «جامعهء مسلمانان هوستون» پرداخت. این سازمان، بزرگ‌ترین سازمان اسلامی در آمریکا به شمار می‌رفت. تظاهرات، راه‌پیمایی‌ها، اعتصاب‌ها و بست نشستن‌های دکتر یزدی و یاران او علیه شاه (ج 2، صص 421-461)، باعث شده بود تا بهنگام تحولات سال 1357 دکتر یزدی برای روزنامه‌ها و رادیو- تلویزیون‌های آمریکا چهره‌ای آشنا باشد.

دکتر یزدی بهنگام اخراج آیت‌الله خمینی از عراق، به کمک صادق قطب‌زاده، موجبات اقامت آیت‌الله در «نوفل‌لوشاتو» را فراهم ساخت و از این هنگام، مشاور ارشد آیت‌الله خمینی و مسئول امور اجرائی و ارتباطات بین‌المللی خمینی گردید. در بهمن‌ماه 1357، دکتر یزدی به دستور‌ الله خمینی عضو «شورای عالی انقلاب اسلامی ایران» شد. وی درمحاکمهء افسران بلندپایهء ارتش ایران، ازجمله منوچهر خسرو داد (فرماندهء نیروی هوائی)، مهدی رحیمی (فرماندار نظامی تهران)، نقش داشته و به روایت آیت‌الله خلخالی، بازپرس این محاکمات بود.

شاه، در کنار «مارتین لوترکینگ»، نامزد دریافت جایزهء صلح نوبل!

درست در زمانی که نیروهای ملی، مذهبی و چپ ایران در مصر، الجزایر، لیبی، عراق، لبنان، فلسطین، کوبا و چین در تدارک مبارزهء مسلحانه علیه شاه بودند، بخاطر اصلاحات ارضی و اجتماعی و تحوّلات اساسی در جامعهء ایران و نیز بپاس تلاش های محمدرضا شاه در برقراری صلح بین مصر و اسرائیل، کمیتهء بین المللی صلح نوبل، پس از بررسی های فراوان، نام محمدرضا شاه را در کنار نام «مارتین لوترکینگ» در فهرست نهائی خود قرارداد. طبق مقرّرات کمیتهء صلح نوبل، این کمیته پس از گذشت 50 سال مُجازبه افشاء و انتشار اسامی نامزدهای نهائی دریافت جایزهء صلح نوبل است. اینک در «گزارش کمیتهء جایزهء صلح نوبل» یادآوری شده که در اصل، 43 نفر برای آن سال نامزد شده بودند که پس از بررسی های اولیّه، 13 نفر به لیست نهائی راه یافتند و در پایان، دکتر «مارتین لوترکینگ» موفق به کسب جایزهء صلح نوبل برای سال 1964 شد. در لیست نهائی کمیتهء جایزهء صلح نوبل، نام محمدرضا شاه پهلوی بعد از نام «مارتین لوترکینگ» قراردارد!

موقعیّت دین در آستانهء انقلاب اسلامی

با توجه به خصلت عُمدتاً غیردینی جنبش مشروطیّت، رضاشاه –به‌عنوان تجسّم بخش مهمی از آرمان‌های انقلاب مشروطیّت-بدنبال بنیان‌گذاری جامعه‌ای مدرن مبتنی بر جدائی دین از سیاست بود و به همین جهت، در زمان رضاشاه، مذهب و سازمان‌ها و نهادهای مربوط به روحانیّت شیعه، شدیداً محدود و تضعیف‌شده بودند . در جنبش ملّی شدن صنعت نفت نیز باوجود رهبران برجستهء مذهبی-مانند آیت‌الله کاشانی-رهبری جنبش -عُمدتاً-در دست نیروهای سکولار بود. رفورم ارضی و اصلاحات اجتماعی شاه در سال‌های 40- 56 سپهر فکری و فرهنگی جامعه را نیز تغییر داده بود و باعث پیدایش اقشار و طبقات نوینی شده بود که عنایتی به مذهب-بعنوان یک آرمان حکومتی-نداشتند، به همین جهت، ایدئولوگ‌های برجسته اسلام سیاسی، مانند آیت‌الله مطهری و علی شریعتی، از «حالت نیمه مرده و نیمه زندهء اسلام و وضعیّت خطرناک آن» سخن می‌گفتند. به‌عبارت‌دیگر، در این سال‌ها مذهب به درون «حوزه» ها و «مسـجد» ها رانده‌شده بود و اسـاسـاً نقشی در تحوّلات سـیاسی – اجتماعی ایران نداشـت. دکتر ابراهیم یزدی ضمن ارائهء آماری از 180 هزار روحانی در شهرها و روستاهای ایران، تأکید می‌کند:

-«اکثریت قریب به‌اتفاق روحانیان ایران، با وضعیت و مقتضیات سیاسی، اجتماعی و گرایشات ذهنی مردم بیگانه بوده‌اند. این بی‌اطلاعی نقطهء ضعفی در جنبش روحانیان بود».(یزدی، ج 3، ص 15).

نیروهای فعّال سـیاسی و فرهنگی در سال‌های 50 (روشـنفکران و دانشـجویان) اکثراً، نیروهای سکولار بودند. دراین‌باره کافی است که به ترکیب «کانون نویسندگان ایران»-به‌عنوان نماد ِجغرافیای فرهنگی جامعهء ایران- بنگریم که 95% اعضای آن، افرادی لائیک و سکولار بشمار می‌رفتند. در آن زمان فقط یک روحانی بنام «شیخ مصطفی رهنما» عضو کانون نویسندگان ایران بود که او هم، نقد فیلم و مطالبی غیرمذهبی و سکولار در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات منتشر می‌کرد. رشـد روزافزون نیروهای غیرمذهبی و انزوای نیروهای اسـلامی در عرصهء سـیاسی ـ فرهنگی جامعه آن‌چنان بود که بقول حجت‌الاسلام سـید محمّد خاتمی:

-«دانشگاه‌های ما، مرعوب هیاهوی تبلیغی الحاد بودند و بچه‌های مسـلمان در دانشگاه‌های ایران قاچاقی زندگی می‌کردند.»

پژوهشگرانی که افزایش تعداد مساجد، مجالس تدریس قرآن و مدرسه‌های دینی در زمان محمدرضا شاه را نشانه‌ای از «اسلام‌پروری ِ محمدرضا شاه» و «پایگاهی برای ظهور انقلاب اسلامی» تلّقی کرده‌اند، متأسفانه به واقعیّت های زیر توجهی ندارند:

-احداث و افزایش مساجد در زمان محمدرضا شاه، امری شخصی و خصوصی بوده و دولت در ایجاد آن‌ها نقشی نداشت.

- تراکم و تزاید جمعیّت در شهرهایی مانند تهران، مساجد تازه‌ای را برای افراد، خصوصاً روستائیان مهاجر -لازم و ضروری می‌ساخت. -«مدارس دینی»

در زمان محمدرضا شاه، مدارسی خصوصی بودند و با «مدارس قرآنی» در افغانستان یا پاکستان تفاوت ماهوی داشتند. نگارنده که در سال 1346 دورهء ششم دبیرستان را در «مدرسهء ملّی مهدویّه» لنگرود (به ریاست حجت‌الاسلام تقوایی) سپری کرده، می‌توانم ادعا کنم که آموزش‌وپرورش این مدرسه -اساساً- غیر اسلامی بوده و بسیاری از دبیران برجسته و سکولار ِشهر، در این دبیرستان تدریس می‌کردند و «شرعیّات» د راین مدرسه جایی در حد ِمدارس دولتی داشت!

بنابراین: تلقّی از مساجد و مدارس اسـلامی به‌عنوان «شبکه‌ای گسترده در سازمان‌دهی و بسـیج توده‌ای در سال‌های 50-57» تا حدود زیادی اغراق‌آمیز اسـت، زیرا که در قبل از رویدادهای 57، این شبکه‌ها – پنهان و آشـکار- تحت نظر دولت (سـازمان اوقاف و سـاواک) قرار داشـتند و از عملکردهای سـیاسی ناچیزی برخوردار بودند.

محمدرضا شاه نیز می‌نویسد:

-«مبارزهء سیاسی با من از میان جامعهء روحانیّت آغاز نشد بلکه در اواخر سال 1976 گروهی از چپ‌گرایان و محافل سیاسی غیرمذهبی با برخورداری از حمایت شخصیت‌های سیاسی خارجی، مبارزه و شایعه‌پراکنی و دروغ‌پردازی را آغاز کردند».

در رویدادهای سال 57 اولین گروه‌های اعتراضی علیه رژیم شـاه، روشـنفکران لائیک و دانشـجویان سکولار بودند: «شب‌شعر کانون نویسـندگان ایران» و ادامهء آن در دانشـگاه آریامهر (شـبِ شـعر سـعید سلطان‌پور) به اعتراضات و اعتصابات دانشـجوئی دامن زد. برای اولین بار، شرکت‌کنندگان در این شب‌ها، به خیابان‌ها ریختند و مبارزهء ضد دولتی را عمومی کردند. تنها پس از اعتراضات روشـنفکران و اعتصابات دانشـجویان بود که نیروهای مذهبی (بازاریان و طُلاّب) جرأت یافتند و شـروع به اعتراض، بسـتن بازارها و راه پیمانی کردند. شـعارهای مردم در این دوره-عموماً-شـعارهای عام و دموکراتیک (مانند آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سـیاسی و…) بود، امّا چند ماه بعد، تقارن تظاهرات ضد دولتی با روزهای مُحرّم -خصوصاً تاسوعا و عاشورا -به‌تدریج، به شعارهای مردم رنگ اسلامی داد و از این هنگام ما شـاهد شعارهای مشخصی با نام آیت‌الله خمینی و استقرار حکومت اسلامی بودیم، درحالی‌که اکثر علمای برجستهء مذهبی و مراجع تقلید مهم (مانند شـریعتمداری، گلپایگانی، خوئی و… در حوادث 57، موضعی متفاوت و محافظه‌کارانه داشـتند.

موقعیّت سیاسی آیت‌الله خمینی در آستانهء انقلاب:

آیت‌الله خمینی خواستار بازگشت به ایران!

شـورش 15 خرداد 42 آیت‌الله خمینی برای عموم مردم ایران جاذبه‌ای نداشت و به همین جهت، این شـورش مذهبی در چند روز اوّل، در قم و تهران خاموش و فراموش شـد. موقعیّت و مقام آیت‌الله خمینی در این زمان آن‌چنان ضعیف بود که بقول دکتر ابراهیم یزدی:

-«بعد از قیام 15 خرداد و تبعید آقای خمینی به ترکیه، نجف حرکت شایسته‌ای متناسب با مسائل آن روز از خود نشان نداده بود…اعتراضات علمای عراق می‌توانست در این رابطه مؤثر باشد، اما نجف متأسفانه ساکت و آرام بود».) یزدی، ج 3، ص 41.

به روایت دكتر سـیروس آموزگار: در سـال 55 یكی از مقامات عالی‌رتبه ایرانی (ایرج گل‌سرخی، مسـئول امور اوقاف و حجّ و زیارات) سـفری به عراق داشـت و با اسـتفاده از فرصت به زیارت مرقد امام علی در نجف رفت. بهنگام زیارت، فردی به مقام ایرانی نزدیک شـد و گفت:

-«لطفاً فردا-بهنگام نماز صبح -در حرم باشـید، شـخص مهمی كار واجبی با شـما دارد»…

مقام عالی‌رتبه ایرانی، سـحرگاه فردا به حرم امام علی رفت و با تعجّب دید که آن شـخص مهم، «آیت‌الله روح‌الله خمینی» اسـت که آمده بود و از مقام ایرانی می‌خواست که واسـطه شـود تا او (خمینی) در آن سـن و سـال پیری، از تبعید به ایران برگردد …

هوشنگ معین زاده (نویسنده و مسئول امور امنیّتی سفارت ایران در بیروت) نیز تأئید می‌کند که درخواسـت بازگشـت خمینی به ایران قبلاً نیز توسـط «امام موسی صدر» از طریق سـفارت ایران در بیروت، به سـاواک گزارش‌شده بود.

دکتر حسین شهیدزاده، سفیر ایران در عراق که به خاطر پیوندهای خانوادگی، روابط نزدیکی با روحانیون داشت، تأکیدمی کند: چند ماه قبل از انقلاب، آیت‌الله خمینی خواهان بازگشت به ایران بود

دکتر امیراصلان افشار نیز ضمن تأکید بر «منشاء خارجی شلوغی‌های ایران در سال 1357»، یادآورمی شود:

-«از خمینی در آن زمان، اصلاً خبری نبود و حتی در سال 1355 او خواستار بازگشت محترمانه به ایران و رفتن بی‌سروصدا به قم شده بود».(افشار، صص 520-521).

ادامه دارد

 

علی میرفطروس

 

حزب مشروطه ایران