ماهنامه مشروطه نوین- شماره 1، مهرماه 1361 (ادامه 3)

بررسی تحلیلی سیاست‌های محمدرضا شاه فقید (1)

شروع سخن
در شماره قبل به بررسی نظام‌های سلطنتی در جهان و نظام سلطنت مشروطه در ایران پرداختیم که آن را «سلطنت مشروطه اقتداری» نامیدیم و رژیم شاه فقید را در این چارچوب شرح دادیم و نتیجه گرفتیم که رژیم مزبور، ازآنجاکه ناشی از نظام سیاسی سلطنت مشروطه بوده و از آن موجودیت یافته، نمی‌توانست دیکتاتوری باشد، زیرا از میان نظام‌های سلطنتی در جهان، تنها «سلطنت مطلقه» را به دلیل ناشی شدن از نظام ارزشی- اجتماعی آتوکراسی می‌توان نوعی دیکتاتوری هم قلمداد کرد و آنچه رژیم شاه فقید را مشخص می‌دارد آن است که وی بااقتدار مصلحانه سلطنت کرده است. به همین جهت ازلحاظ تحلیل علمی عنوان «سلطنت مشروطه اقتداری» را در زمان وی صحیح‌تر می‌دانیم. ازاین‌رو در این شماره و شماره‌های آینده به ویژگی‌های این نوع سلطنت می‌پردازیم و در این رهگذر تفاوت‌های «اقتدار» و «دیکتاتوری» را از دیدگاه علم سیاست تشریح می‌کنیم تا از خلط مبحث در نزد علاقه‌مندان به علوم سیاسی بخصوص هم‌وطنان اهل مطالعه جلوگیری گردد و بر آنان روشن شود که چرا نمی‌توان ادعای «دیکتاتور» بودن شاه فقید را به دلایل علمی و عملی صحیح دانست و چرا عنوان «اقتدار مصلحانه» را به رژیم او اطلاق می‌توان کرد؛ بنابراین، مطلب ذیل را به‌تدریج در این شماره و شماره‌های آینده توصیف می‌نماییم:

1- اقتدار چیست؟
2- دیکتاتوری چیست؟
3- علل کاربرد اقتدار توسط شاه فقید
4- انتقادات مربوط به اقتدار در رژیم شاه فقید
5- «اقتدار مصلحانه» شاه فقید، محتوی و نیت و حاصل آن

مطالبی که در این شماره می‌آید اختصاص به دو بخش اول یعنی بررسی اقتدار و دیکتاتوری دارد و در خاتمه حاصل سخن به نظر خوانندگان خواهد رسید/

اقتدار چیست؟

از دیدگاه علوم سیاسی اقتدار یا آتوریته دارای کاربُرد وسیعی است و در زمینه‌های تعلیم و تربیت، خانواده، تأسیسات اجتماعی و سیاسی، دستگاه حکومت و دولت مفاهیم مختلفی به خود می‌گیرد اما مفهوم مرکزی آنچه از آتوریته مراد است، تقریباً یکسان و یک معنا است. برای تعریف آن، گفته‌های گوناگون ابرازشده است، از آن جمله‌اند:

الف- دارای حق صدور فرمان بودن فر یا یک تأسیس اجتماعی.
ب- کیفیت رابطه بین دو فرد یا اداره فرمانده و فرمان‌بر به‌نحوی‌که هردوی آنان این رابطه را مشروع بدانند.
ج- کیفیتی از ارتباط که در آن «فرمان» پذیرفته می‌شود.

ازآنچه برداشت می‌شود می‌توان گفت اقتدار نوعی رفتار انسانی است. ما یک تعریف نسبتاً جامعه از اقتدار را به دست می‌دهیم تا موضوع روشن‌تر گردد:

«اعتبار و نفوذی که یک شخص یا یک دستگاه یا تأسیسی اجتماعی دارد بدون آنکه لازم باشد برای ابقاء آن پیوسته وارد عمل شود، اقتدار نام دارد.»

اقتدار را گاه به مناسبت نزدیک بودن مفهوم آن باقدرت، نوعی از آن محسوب می‌کنند ولی مناسبات تَبَعی که بر اساس عقل و به صلاح انسان است ربطی به قدرت یا سلطه ندارد مثلاً روابط والدین با فرزندان اقتدار مآبانه است نه بر اساس زور یا قدرت. فرد دارای اقتدار در رابطه با اقتدار فردی یا اداری خویش، نظم زندگانی جامعه خود را نمایندگی می‌کند و هر نظم اجتماعی، سنخ معین اقتدار مربوط به خود را بسط و توسعه می‌دهد. در اقتدار سیاسی، فرد مقتدر توانایی‌های خود را در رهبری، ابتکار و پیش‌قدمی، بسط و گسترش مفاهیم، مبادله و مصالحه، موقع‌شناسی در عمل سیاسی، انتصاب درست افراد در مشاغل، نگهداری گروه‌ها و افراد در مناسبات فشرده باهم و بالاخره صدور فرمان نشان می‌دهد. اقتدار انواع مختلف دارد:

اقتدار فامیلی (پدری)- اقتدار در گروه‌های کوچک اجتماعی (اقتدار غیررسمی یا رهبری) اقتدار در سازمان‌های بینابینی مانند مدرسه، ارتش، صنایع.

اقتدار اجتماعی که از جوامع بدوی تا جوامع پیشرفته و دولت‌های ملی مدرن و نیز سازمان‌های بین‌المللی را در برمی‌گیرد.

بهترین تعریف و رده‌بندی را ماکس وِبِر دانشمند آلمانی از اقتدار به دست داده است که اکنون کلاسیک‌ترین شکل رده‌بندی انواع اقتدار می‌باشد که در هفته‌ای دیگر به آن خواهیم پرداخت.

(نسیم آریایی، تبسم رهایی)

 

حزب مشروطه ایران