ایلنا :
وقتی من داستانی به نام «کشتارگاه صنعتی» مینویسم بعد مردها به من معترض میشوند که چقدر داستانهای شما خشن است یعنی داستان کلیشههای ذهنی دیگرانی را به هم ریخته است. اغلب منتظرند یک زن تنها آه و ناله کند و سوز و گداز مظلومانه سر بدهد برای همین وقتی میبینند یک زن درباره کشتارگاه صنعتی، کارخانه لاستیک و... داستان میریزد آن هم داستانهایی که ردی از جنسیت را مشاهد نمیکنید و داستانی کاملا انسانی روایت میشود، چون کلیشههای ذهنیشان به هم ریخته است، معترض میشوند.
من زنان نویسندهای میشناسم که وقتی میخواهند داستانی را بنویسند باید حواسشان به مادرشوهر و خواهرشوهر و قوم قبیله شوهرشان باشد که به کسی برنخورد، از آن طرف حواسشان به مادر و خواهر خودشان هم هست که یک وقت آنها فکر نکنند مادری که در داستان ساخته شده؛ مادر خود نویسنده است.
تنفروشی در جامعه امروزی دیگر تنها مختص به زنان نیست اما بازهم ارشاد فرصت نوشتن از چنین معضل اجتماعی در بستر ادبیات را نمیدهد.
زنانهنویسی و... را قبول ندارم چون زن بودن و طبیعی بودن یک حرف است و زن بودن و تظاهرات زنانه داشتن موضوع دیگری است. جزو زنانی هستم که هرگز اعلام مظلوم بودن نمیکنم و هیچوقت احساس نکردم که مظلوم هستم. من با این حس بزرگ شدم که یک انسان هستم و میتوانم توانا باشم.
برو به آدرس
نظرات