عقربه های ساعت، ۷ صبح روزِ ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی را نشان می داد. رضا شاه بی آن که صبر کُند تا ذکاء الملک متنِ استعفای او را بخواند، آنچه را که او نوشته بود اِمضا کرد.
به شاه خبر داده بودند نیروهای شوروی به کاروانسرای سَنگی رسیده اَند و بی درنگ باید تهران را ترک کند.
رضا شاه، گیج و مبهوت به سیمای ذکاء الملک می نگریست. بی هیچ سخنی قلم برداشت و متنِ استعفا نامه را امضا کرد:
«نظر به این که من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده ام حس می کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوان تری به کارهای کشور که مراقبت دایم لازم دارد بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد. بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کناره نمودم. از امروز که بیست و پنجم شهریور ماه ۱۳۲۰ است عموم ملت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه از پیروی مصالح کشور نسبت به من می کردند نسبت به ایشان منظور دارند.
کاخ مرمر طهران ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ رضا پهلوی»
با تدبیرِ ذکاء الملک سلطنت از پهلوی پدر به پسر منتقل شد.
بخت با شازده یار بود که مانندِ علی اکبر داوَر ناگزیر از خودکُشی نشده یا مثل عبدالحسین تیمورتاش در زندان به قتل نرسیده بود. او پس از واقعهٔ گوهر شاد مشهد و ۵ سالِ آخر را در خانه به کارهای فرهنگی می پرداخت و تصحیحِ گلستانِ سعدی و سِیر حکمت در اُروپا و آثارِ ارزشمند دیگر حاصل همین دوران است. او در خانه ای بزرگ در خیابانِ سپه زندگی می کرد اما درآمد او محدود شده بود. رضا شاه کوبهٔ همین خانه را به صدا درآورد و از ایشان خواست چاره ای بیندیشد.
دکتر رَعدی آذَرخشی او را یکی از دانشمندترین، روشن بین ترین و بزرگ ترینِ رجالِ ایران در قرنِ حاضر می داند.
منبع تصاویر: سازمان اسنادِ ملّی ایران
نظرات