آخوند برهان دو سال پیش از پایان پادشاهیِ رضاشاه (۱۳۱۸ خورشیدی) به تهران آمد و دیده‌ها و دریافته‌های خود را چنین بازگو نمود:

دیگر در کوچه‌ پس‌ کوچه‌های شهر، کمتر نشانه‌ای از خدا و دین دیده می‌شد. فرهنگِ جامعه، فرنگی شده و ظاهرِ مردم، رنگ و روی غَربیان را به خود گرفته بود. در میانِ مغازه‌های شهر، مِیخانه‌هایی را می‌دیدی که به‌راحتی مشروباتِ حرام را در دسترسِ مردم قرار می‌دادند. برخی از مسجد‌ها تخریب و تبدیل به مدرسه‌های کُفرآمیز و کتاب‌خانه‌های فاسد و سینما شده بودند...

تعدادی از مدرسه‌های علوم دینی تعطیل شده یا به مدارسِ علوم جدید تغییر یافته بود. کودکانِ مسلمان این مرز و بوم نیز تحتِ تعلیم نظامِ آموزشی شاهنشاهی، در مسیر از دست‌دادن اصالت خود بودند و به جای آشنایی با فرهنگ اصیل اسلامی‌؛ حکومت تلاش می‌کرد تا آن‌ها از کودکی، سرسپردۀ فرهنگ باستانی زرتشتی و مغرب‌زمین شوند.

چه بسیار زنانِ متدیّنی که برای حفظ حجاب، کنج خانه‌های خود را بهترین مأمن می‌یافتند. مجالس جشن و خیمه‌های عزاداری ائمۀ معصومین به تعطیلی کشیده شده و چه‌ بَسا حتّی تاریخِ میلاد و شهادت پیشوایانِ شیعه  به کلّی از ذهن مردم رفته بود.»

آخوند برهان از جمله شیوخی بود که با تأسیسِ مدارس کلاسیک، در صدد مقابله با اهداف حکومتِ پهلوی در امرِ آموزش و پرورش پرداخت.

وی در سال ۱۳۴۰ خورشیدی راهی سفرِ حَج شد و در همانجا مُرد.