تصویر منوچهرخان معتمدالدوله گرجی که بر روی یک انفیه دان لاکی نقش شده، این تصویر احتمالاً چند سال پس از وفات وی کشیده شده است.
منوچهرخان، شمسالوزراء گرجي شهير به منوچهر خان معتمدالدوله، ملقب به ايچ آقاسي يعني خواجهباشي، ارمنيالاصل که شايد به غلط گرجي خوانده ميشود، يکي از رجال نسبتاً با کفايت دوره سلطنت فتحعلي شاه و محمدشاه قاجار بوده است که معروفيتش نه به اين دليل است که در دوران وانفساي حکومت قاجار، با کفايت و درايت حکومتهايي کرده، بلکه به خاطر اين است که سران فرقهي بهائيت وي را منجي نقطه اول سيد عليمحمد باب و يکي از ايمانآورندگان به وي ميدانند.
او بر خلاف فرمان شاه، به صورت آشکار از باب حمایت میکند و برای تشویق باب وعدههایی به او میدهد.
اعتقاد بهائيان بر اين است که وي به آئين باب ايمان آورد و تمام دارایيهاي خودش را به باب بخشيده است، اما ما ميگویيم خدا خواست که اين خواجه نيرنگ باز حيلهپرداز زودتر بميرد تا جهاني از شر فتنههايش خلاص شود والا ممکن بود تحت حمايت او از باب، آتشي عظيم بر افروخته شود و بين نفوس مسلمان نفاق افتد. به هر روي منوچهر خاني که روزگاري در چاپخانهاش در تهران کتب مذهبي شيعه و حتي قرآن معروف به چاپ معتمد را منتشر ميساخت، يک بابي تمام عيار از آب درآمد و تا آنجا صيتش در افواه عالم فتاد که عباس افندي در لوحهاي به اغنام بهاء ا... سفارش نمود که« تا توانستيد به زيارت قبر منوچهرخان برويد و حتي شمع نيز روشن کنيد»!
با مرگ وي در سال ۱۲۶۳ هجري دولت تمام اموالش را ضبط کرد و جسدش را به قم بردند و نزديک مقبرة فتحعلي شاه در مقبره خاص خودش دفن کردند، ضمناً بهائيان تا ميتوانستند به زيارتش رفتند و زيارتنامهاي که عباس افندي برايش نگاشته بود زمزمه کردند.
شراب قرمز گرامی
لطفاَ ماخذ را ذکر بفرمائید.
می توانید به ماهنامهٔ بَهارستان شمارهٔ ۷۶ ـ صفحهٔ ۳ مراجعه بفرمائید.
همینطور: شرح حال رجال ايران در قرن ۱۲و ۱۳و ۱۴ هجری که اثری است از مهدی بامداد، ج ۴ تهران ، ۱۳۴۷ خورشیدی، صص ۱۶۳ ـ ۱۵۹.
دوست گرامی ماهنامه بهارستان که ماخد مقاله اش همان شرح رجال ایران است را مشاهده نموده و چیزی بجز تقدیر از علماء و بدگوئی از خادمین ایران در آن نیافتم.
جای تعجب است که نه مهدی بامداد و نه محمدرضا بهزادی که او را ماخذ قرار داده و این مقاله را نوشته این قدر سواد و دانش نداشته اند که بدانند بهائیان نه بر سر قبر و نه برای نذر شمع روشن نمی کنند. آنها اینگونه اعمال را خرافات دانسته و از آنجا که از خرافات نهی شده اند دست بدان نمیزنند. هرگز یک بهائی را ندیدم که برود و سر قبر شمع روشن کند. اینها سر قبر بهاءالله و جانشینانش نیز شمع روشن نمی کنند چه برسد به قبر منوچهر خان. بنده از وجود چنان زیارت نامه ای هم اطلاعی ندارم اما این درست است که حمایت منوچهر خان از باب در برابر آخوندها که خواهان اعدام وی بودند او را نزد بهائیان محترم داشته است.
حال بگذارید منبعی دیگر را در مورد منوچهر خان مطالعه کنیم. به نقل از "گرجی ها در ایران":
دیوانه جان تو شاهد هستی که سالهاست بنده از نبودِ منبعِ درست و حسابی در تاریخِ معاصرِ ایران شکایت میکنم، این همان منابعیست که میگویند آقا محمد خان قاجار بیست هزار جفت چشم کرمانی درآورد و یا هزار چرت و پرتِ دیگر...
تاریخِ ما باید بازنگری شده و بازنویسی شود. اطلاعاتِ من در رابطه با بهائیان از همین کتب است، از کجا یک کتابِ خوبِ فارسی درین زمینه میتوان پیدا کرد؟
کاش با آشنائی شما در رابطه با بهائیان این سری مطلب را در قالبِ یک نوشته جداگانه انتشار میدادید تا ما آنرا بینِ همگان پخش کنیم.
سلامت باشی.
دوست گرامی شما درست می فرمائید و متاسفانه در کشور ما تاریخ نگاری و تحقیق بی طرفانه و غیر مغرضانه اگر وجود هم داشته باشد بسیار نادر است. اگر هم تنی چند مانند کسروی پیدا شدند که تحقیقی با ارزش بوجود آوردند یا کشته شدند و یا کتابشان زیر چاپ نرفت. برای همین است که شما درست می فرمائید و منابع ارزشمند تاریخی کم داریم. مثلاَ همین در آوردن چشم کرمانی ها را من تا امروز حقیقت می دانستم اما حالا که شما فرمودید دیدم که انصافاَ هیچگاه تحقیقی در راست و دروغش نکرده ام.
در رابطه با بهائیان متاسفانه از آنجا که هرگز حق نشر آزاد آثار خود را نداشته اند نوعی خلا در ایران وجود دارد اما میتوان کتب را حتی از سایتهای بهائی خریداری کرد. باید عرض کنم که بسیاری از اینها مانند دیگر کتب مذهبی بسیار ملال آور هستند. برخی وقایع تاریخی حرکتهای بابی و بهائی در آثار برخی نویسندگان ایرانی و خارجی آن زمان مانند میرزا آقا خان کرمانی و ادوارد براون و غیره ظبط شده است. کتاب تاریخ نبیل نوشتۀ نبیل زرندی که خود بابی بود شرح مبسوطی از این وقایع تاریخی است اما آن هم گاه با اغراق همراه گشته و بی شک بی طرفانه نیست.
اگر فرصتی دست میداد حتماَ مطالبی می نوشتم تا کمی با این همه افترا و تهمتهائی که آخوندها به این دسته از مردم ایران زده اند مقابله شود. متاسفانه در حال حاضر گرفتاریهای مختلف چنین فرصتی را به بنده نمی دهد.
با امید شادی شما.
دیوانه جان، پس آبِ پاکی را ریختی به دستم؟... آن کتابها را داشته و خواندم، خدا وکیلی خیلی نکتهای نمیگویند که به دردم بخورند، به یکی از دوستانِ بهائی که ایرانی نیستم گفتم فلانی یک کتابِ خوب در رابطه با خودتان معرفی کن، به من گفت مگر به زبانِ فارسی درین رابطه کتابی نمیشناسی؟ به خدا خجالت کشیدم!...
به هر حال وقت شد یک مقدار بنویس، تو میدانی که به اینها ظلم شده و باید حقیقت را نوشت.
عزّت زیاد.
کتابهای زیادی در این مورد هست اما بستگی دارد که راجع به چه موضوعی مایل به یافتن کتاب باشید، مثلاَ دستورات، فلسفه و یا تاریخ. بنده میدانم که شما به مسائل تاریخی علاقه دارید و به چشم، اگر فرصتی شد شرحی راجع به برخی از این وقایع تاریخی خواهم نوشت.