نگاهی به "زنبورک در گام مینور" درباره استاد حمید نفیسی 

مرتضی سلطانی 

 

این واقعیت که سینما در حقیقت با مدیوم مستند پا به عرصه ی وجود گذاشت، سوای اهمیت سینمای مستند، موید ظرفیت سینما در حوزه ی انسان شناسی و نسبت با زیست عینی  آدمیان است. تروفو روزگاری گفته بود که اگر «ژرژ ملیس» را پدر سینمای داستانی و متخیل بدانیم باید «برادران لومیر» را پدر سینمای مستند و واقع گرا دانست.

در تصدیق اهمیت سینمای مستند همین بس که: اگر بدلیل  وجود نظام تقسیم کار حرفه ای و تخصص گرایانه و بازنمایی تخیلی زندگی در سینمای داستانی، حضور انسانها در این سینما تلویحی و حتی بعضا منفعلانه ست، در سینمای مستند اما حضور ایشان واجد عاملیت و سوژه گی فعالانه است: و درست همین ویژگی هاست که  در کنار اثر پذیری از فرهنگ عمومی به این سینما قابلیت بالقوه ای برای اثرگذاری تشخیص پذیری بر آگاهی و فرهنگ عمومی می بخشد. در نتیجه این دیگر تکرار دایره لغات مستمعل و قراردادی مدیران فرهنگی نیست اگر مدعی باشیم فیلم مستند در واقع محصولی فرهنگی با سرشتی انسان شناسانه است.

اینهمه، اهمیت حوزه مطالعات سینمای مستند را برجسته میسازد. در کشورمان و در این حوزه بی مزد و منت یعنی «مطالعات و پژوهش درحوزه سینمای مستند» تنها عشق و دغدغه های فرهنگی ست که همین معدود اساتید پژوهشگر را به چنین کاری مشغول نگه داشته اساتیدی همچون  همایون امامی،پیروز کلانتری،محمد تهامی نژاد و احمد ضابطی جهرمی و معدودی اساتید دیگر؛ اما اگر بخواهیم یکی از نخستینیان این عرصه  را نام ببریم بی شک باید به استاد حمید نفیسی اشاره کنیم که هنوز هم کتاب دو جلدی «فیلم مستند» ایشان از متون مرجع در حوزه ی مطالعات سینمای مستند محسوب میشود. فیلم «زنبورک در گام مینور» ساخته مریم سپهری مستند پرتره ای درباره استاد نفیسی ست.

البته استفاده از تعبیری چون مستند پرتره ممکن است گول زننده باشد: بویژه چون انتظاراتی را تداعی می کند که از قضا کارگردان کوشیده از آنها فراتر برود. بواقع ارزش فیلم سوای اهمیت سوژه ی آن جناب استاد نفیسی، درست همین تلاش سپهری برای فرا رفتن است: فرا رفتن از توقعات مرسوم از چنین آثاری، فرا رفتن از تبدیل صرف فیلم به یکجور هارد از اطلاعات بیوگرافیک و فرا رفتن از محافظه کاری در شیوه ی روایت و فرم فیلم و ...

بواقع در قالب روایی فیلم کارگردان کوشیده به شکلی پیچیده تر و چند لایه تر از روایت دست یابد که خودش می تواند یکجور کار ریسک آمیز باشد بویژه آنکه با توجه به اهمیت سوژه، انتخاب یک روایت ساده و یکسویه برای انعکاس اطلاعاتی درباب استاد حمید نفیسی هم چندان نقدی را متوجه سپهری نمی ساخت اما از حیث روایی می توان سه لایه روایی را دید که در یکی ما در فرمی مستقیم تر و ساده تر شاهد انعکاس منش و کرد و کار استاد نفیسی و از خلال گفتگو با اعضای خانواده اش و صحبت های خود ایشان هستیم. در لایه ای دیگر، شاهد روایتی به زبان انگلیسی و با صدای خود نفیسی هستیم که بافت تصویری و لحنی متفاوتی با لایه اول دارد و زمانی کوتاه تر.

در لایه سوم نیز شاهد تجمیع این دو لایه روایی قبلی در بافتی کلی هستیم که اتفاقا حضور مولف اثر نیز در آن برجستگی بیشتری یافته: بویژه آنجایی که سپهری بتدریج آن قالب انعکاسی و بیوگرافیک را که بعضا بینش کمیت محور در آن تقدم دارد به لایه ای عمیق تر و همراه با بینشی کیفی می برد: به عبارتی بجای انعکاس صرف فعالیت های حمید نفیسی و محصولات این فعالیت و کار ایشان، به شکلی برجسته تر بر روی مفهوم «مهاجرت» و غربت درنگ می کند: این مقوله شاید یکجور تصمیم شهودی و نامرتبط به بافت فیلم و پیشفرض فیلمساز جلوه کند اما می توان آنرا به نحوی امتداد منطقی آن جوهره ی بخش های قبل تلقی کرد زیرا در داده های قبلی فیلم و بویژه در تمایز زبانی بین لایه اول روایت با زبان فارسی و آن بخش با زبان انگلیسی با صدای خود نفیسی،و حتی وجود عنصری چون آن زنبورکی - که در نام فیلم هم حضور دارد- هم ما با شی ای که نفیسی خود آنرا تنها جلوه ی نگاه رمانتیک و نوستالژیک خود به موطن خویش میداند، و خلاصه در تمام این عناصر و لایه های مختلف شاهد وجود دلالت هایی مرتبط با مقوله مهاجرت را شاهدیم اما شاید بدلیل آنکه این روند منطقی و قرائت معنایی از آن بیشتر در لایه ی مفهومی و وجه درونی آن بخش ها مستتر است، برای مخاطب، این درنگ بر مقوله ی مهاجرت و تجربه ی آن، یکجور انقطاع از بخش های قبلی و پیچشی ناموجه در نوع رویکرد فیلمساز به سوژه جلوه کند.

اما من جرات می کنم و اینهمه را تلاشی خلاقانه و حضوری فعالانه از سوی مریم سپهری میدانم که سوای درک و دریافتی که در باب کیفیتش می توانیم داشته باشیم، فی نفسه تنها به تبعیت از الگوهای تکراری محدود نشده و حاوی نوعی تجربه گرایی و تلاش برای رسیدن به  بافتی خلاقانه تر است.
همچنین مستند «زنبورک در گام مینور» با هزینه ی شخصی سپهری هم ساخته شده و میدانیم که مدتها برای ساخت و تدوینش وقت صرف شده، که خود نشان میدهد که انگیزه ی ساخت آن سوای جنبه های خلاقه و یا اهمیت زیاد شخصیت و جایگاه استاد حمید نفیسی، از نوعی دغدغه فرهنگی نیز ریشه می گیرد. این دغدغه ی فرهنگی و استقلال را در انتخاب موضوعات برای دیگر آثار سپهری همچون «فراتر از رنگ» نیز می توان دید؛ بویژه فیلمی که اخیرا درباره «دبیرستان البرز» ساخته اند و بخودی خود، هم، انعکاس رویدادی با دلالت تاریخی ست و هم انعکاس تجربه ای زیبا و اثر بخش در حوزه آموزشی که می تواند برای امروز و فردای میهن مان نیز الگویی مناسب باشد.

خلاصه آنکه در اینجا با مستندی ارزشمند _ بویژه ارزش های فرهنگی و استنادی_ مواجه هستیم ساخته شده توسط فیلمسازی که به شهادت آثار و طرز نگاهش جزو مستندسازان با دغدغه و باسواد این مملکت هستند که مثل دیگر سینماگران فعال و با اهمیت در این حوزه عملا در مدیومی فعالیت می کند که بواقع تنها بواسطه ی عشق و دغدغه های شخصی ست که می تواند افراد را به کار در آن تشویق کند؛ وگرنه متاسفانه در زمینه ی سرمایه گذاری و تهیه کننده گی سینمای مستند و پخش و عرضه ی آثار مستند، مبالغه نکرده ایم اگر بگوییم عملا هیچ شخص و یا ارگان مستقلی در کشور وجود ندارد.