ژینوس صارمیان

در ساعات پایانی سال سخت مشغول آشپزی و تمیز کردن خونه‌ام که مسیج «لیزا» رو ‌میبینم. نوشته من با دو نفر میام. نفر اول رو‌ که قبلا بهم گفته بود.

میپرسم دومی کیه؟

میگه: اریک.

میگم اها، پس چرا من فکر میکردم اسمش رابرته.

میگه نه رابرت‌ نه. اریک همسر سابقمه. حالا که دیگه صاحب نوه شدیم فکر کردیم خوبه یک فرصت دیگه به خودمون بدیم.

دلم میخواد بگم: این همون اریکی نبود که چهار سال مخ ما رو بخاطرش خوردی که تمام سال‌های جوونی‌تو صرفش کردی تا بجایی برسه ولی تا تنبونش دو تا شد، هوس زن جوون به سرش زد … ولی فقط مودبانه میگم Good Luck.

بعد ازش میپرسم «لیندا» چی؟ لیندا میاد؟ تصمیم نداشتم لیندا رو دعوت کنم چون فکر میکردم خودش برای سال نو برنامه داره. ولی پریشب تو فیسبوک عکسش رو با نامزدش دیدم که زیرش نوشته بود با قلبی مالامال از عشق و احترام بهم به این نتیجه رسیدیم که راهمون رو از هم جدا کنیم و تا پایان عمر دوست باقی بمونیم… این بود که فکر کردم ممکنه شب سال نو تنها باشه و‌ دعوتش کردم.

لیزا میگه، شنیدی که با نامزدش بهم زده بود. حالا فکر کردند که برای سال نو تو تصمیم شون تجدید نظر کنند، … میدونم که نباید نگران «کارول» باشم چون همسر سابقش سالها پیش فوت کرده.

بعد نشستم و میگم خدایا مصلحتت رو شکر. یعنی اگر من زودتر میدونستم همچین قدرت معجزه‌اسایی دارم که هرکس رو برای شب سال نو دعوت کنم دوباره بین شون صلح و آشتی برقرار میشه که امشب نتانیاهو و اسماعیل هنیه رو دعوت میکردم. اصلا پوتین و زلنسکی رو که دم سال نویی دوباره به کاسه کوزه هم زدند رو هم میگفتم بیان …

ولی خدایا از شوخی گذشته در این سال هیچ چیز برای خودم نمیخوام بجز برقراری صلح و آرامش در جهان، خدایا هیچ بچه‌ای رو از مهر پدر و مادر محروم نکن و نگذار هیچ پدر و مادری داغ فرزند ببینند.