نزدیک به نیم قرن از حکومت دین میگذرد و متولیان دین اسلام، آخوندهای برخاسته از حوزه های علمیه، همچنان برتمامی عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضائی، دستگاههای بروکراسی دولتی و نیروهای نظامی و انتظامی، سلطه بی چون و چرای خود را تداوم بخشیده اند؟ اگرچه دوران گذار از حکومت خدایی، آخوند سید علی خامنه ای هستیم، دورانی که برای وی فرصتی را بوجود آورده است که جلوه ی تازه ای از خود ارائه دهد، جلوه ای، آسمانی و زمینی. از یکطرف اعلام میکند که الله از زبان او سخن گفته است. از دیگر طرف، فقیه ایست ساده زیست و ساده انگار و افتاده.

در این جلوه ساختگی اخیر است که روزی نیست از فراخوان بشرکت در انتخابات مجلسهای خبرگان و شورای اسلامی(ولایتی) و نفوذ و تاثیر آنها در سرنوشت روزانه مردم سخن نراند، چنانکه گویی میتوان با ابزار انتخابات حتی، ولایت او را خاتمه دهی. تلویحا، چرا توسل بخشونت بجای دست آویختن بدامن محبت؟ چرا قهر و غیظ و خصومت، وقتی که انتخابات است و بشما قدرت میدهد برگزینید آنچه را که اراده میکنید، گویی نه او که مردم هستند حاکم. در حالیکه حضرت ولایت، تنها دورتر از همه بر فراز منبری مدرن، یک صندلی و با دو میکرفن نزدیک بصورت گوینده، در مرکز سکویی وسیع و بلندتر از مدعوین، مردم را بشرکت در انتخابات ترغیب و تشویق میکند. که بلحاظ تصویری این معنی را انتقال میدهد که او هست و بجز او هیچکس دیگری نیست. نه تنها در آن جایگاه، اگر نه در تمام جهان، حدا اقل در خاورمیانه که مشتاق چنین جلوه ای اند  .

 اگر، بقول خودش الله از زبان او سخن میگوید، آخوند خامنه ای باید هم باورش شده باشد که او هست و بجز او کسی دیگری نیست. واقعیتی که از آن گریزی نیست. اگر کس یا کسانی هم که هستند مثل، روسای جمهوری پیشین، مثل خاتمی، احمدی نژاد تا روحانی و وزری امور خارچه پیشین و بسیاری از مدیران و متخصصن دوران گذشته برای شرکت در انتخابات رد صلاحیت گردیده اند. در حالیکه اخبار سر ریز است از معرفی افرادی که در گذشته دارای مقام و منزلتی بوده اند که از شرکت در انتخابات محروم شده اند. در این معنا البته که آخوند خامنه ای، نه همیشه چندان بخود آگاه، نمیداند که هر روز گفتمان و رفتاری را بمردم ارائه میدهد عکس آنچه او دوست دارد جلوه گر آن باشد، صداقت که عکس آن چیزی نیست مگر ریا و فریبکاری. شاید هیچ رهبر دیگری در طول تاریخ پرفراز و نشیب، همچون خمینی و خامنه این، و یا امام و رهبر معظم یافت نشود ریا کارتر و فریبکارتر از ایندو. شباهتی بین خمینی و خامنه ای که نمیتوان بین رضا شاه و محمد رضا شاه ملاحظه نمود. تفاوت بسیار است، چون یکی خونی و یا ارثی، دیگری ناشی از تقلید است و تبعیت، دو اصل فقاهتی که بر اساس آنها حوزه های علمیه سازمان یافته اند

اینجا بحث بر ماهیت گفتمان انتخاباتی آخوند خامنه ای نیست که قصدی بیشتر از یک مقدمه بر مطلبی که در زیر میاید در کار نبوده است. که این واقعیت را باید پذیرفت که دو آخوند ریاکار فریب پیشه توانسته اند نزدیک به نیم قر بر ساختار قدرت سلطه افکنده و آنرا آنگونه شکل بدهند و سازماندهی کنند که فکر میکنند با خواست و اراده الله تطابق دارد. بی دلیل نیست که خود را بر حق میدانند و از اینروی بکارگیری هر ابزاری در دفاع از وحدت الله، البته مشروع است. حضرت ولایت و قشر آخوند پیرو وی، ابزار قدرت و ثروت در انحصار خود دارند نه تنها درون را به تسلیم و اطاعت و فرمانبری، وا میدارند بلکه  بقصد خویش مبنی بر سلطه بر جهان هم در گفتمان خود اعتراف میکنند، واقعیتی انکار ناپذیر. که در آن تردیدی نیست. آنچه دارای اهمیت است نگاه باین واقعیت است، نگاه به سیاستها، برنامه ها و تصمیمات نظام است. که معرف ماهیت نظام است. سوء تعبیر از این ماهیت، هر تاکتیک و استراتژی در ارتباط با مبارزه با آن را محکوم بشکست میکند و تا کنون هم کرده است. در برابر نظام ما برآمد جنبشهای دانشجویی، از آغازترین جنبشهای ضد نظام تا جنبش چند میلیونی "سبز" و "رای من کجاست" بودیم که در 96  و 98 و سر انچام در 401 هم پس از قتل مهسا بوقوع پیوست، بار دیگر جنبشهایی که سیاسی تلقی میشدند وارد صحنه شدند و بدیل حکومت ولایت فقیه را با ارائه شعار زن زندگی آزادی ارائه دادند.. اگر اینجا از رقابتهای اصولگرا و اصلاح طلب حرفی مطرح نمیشود بآن دلیل است که آنها را نیز باید بخشی از گفتمان آخوندی دانست که صرفا سیاسی است.

میتوانیم حتی به رابط بین المللی نظام، مختصرا اشاره ای بکنیم. که حکومت آخوند و نهادهای دیپلماسی آنها، ظاهرا، دارای مدیریتی است که چیزی جز اهداف سیاسی را پیگیر نیست. این نهادها نیز بنوبه خود دارای تخصص در گفتمان سیاسی فرض میشوند. از اینرو اگر به شرایط منطقه بنگریم متوجه این سوء برداشت هم میشویم. یعنی که جنگی که حماس علیه اسرائیل در هفتم اکتبر بدان دست زد، جنگی بود دینی نه سیاسی. بدست جنگجویان حماس باجرا در آمد و در آن صدها بیگناه، پیرو جوان و کودکان و بزرگان کشته، بقتل رسیدند، مورد تجاوز قرار گرفتند و یا به گروگان گرفته شدند.

آنکه کنش حماسی ها را کنشی سیاسی میخواند یا از نا آگاهی ست و یا از بیان واقعیت هراس دارد. که جنگ حماس و تمام متحدین آنها، از جمله حکومت اخوندی با اسرائیل، یک جنگ دینی ست. این است که غرب سعی میکند دست از آن بشوید و هم دیگر کشورهای منطقه مثل مصر و اردن از راه یافتن بان باز میدارد. چه آنها بخوبی میدانند هرجا که جمهوری اسلامی حضور یابد، چه در لباس آخوند و چه در لباس آدمی، سازنده سیاست از دین است. معماری روابط بین المللی، همچون تنظیم روابط درونی، چه مادی، چه فرهنگی، باور و عمق و عرض و طول آن بستگی دارد به تقلید و تبعیت از مقام بالاتر. برای کسب قدرت، نقطه ای که در آن فساد لانه میکند و نظام را بفساد میکشاند. چرا که نه شایستگی بلکه روابط را ترجیح میدهد. در درون این سامان است که فردی همچون اخوند رئیسی و حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه میشوند، کسانی که نمیتوان حتی به جاورکشی گمارد. نه اینکه همه سازمانها و نظامهای بورکراسی بر کنار از بلای روابط باشدند. اما، جوامعی همچون جمهور اسلامی، تمامی نظام براساس روابط بگردش در میآید. در نتیجه فساد در تار و پود آنها رخنه کرده است و باین سادگیها نمیتوان از شرشان خلاص شد.

بنابراین، باید بگوئیم که چه در داخل و چه در خارج چندان علاقه ای نیست که جمهوری اسلامی را بعنوان یک حکومت دینی ستایس کنند. روسای نظام های گوناگون غربی و یا شرقی چه پوتین، چه رئیس جمهور فرانسه، با مقامات جمهوری اسلامی بر اساس منافع سیاسی خود ارتباط بر قرار میکنند. اینکه رئیس جمهور حکومت آخوندی منافع اسلام، بویژه فقاهت اسلامی را در نظر دارد، تهی از معناست برای پوتین و یا شی جین پینگ.

در درون وضع بسیار دشوارتر است. چون در طول تاریخ دور و دراز ما، هرگز با پدیده ای بنام حکومت دین- قدرت روی در رو نشده و تجربه ای از آن دیدگاه و رفتار آن نداشته ایم. در اروپا حکومتی ترکیبی از دین وقدرت تجربه کردند، دورانی که بیش از سه قرن در تاریکی و جهالت و خرافه اندیشی های کیسا فرو رفتند. اما، در آندوران هم نخبگانی ظهور یافتند که راه برون رفت از تاریکی و رسیدن برنسانس و روشنگرایی را نشان دادند.

اگر در روابط بین المللی از شناسایی جمهوری اسلامی بعنوان یک دولت دینی امتناع میکنند بآن دلیل است که این روابط خاص باید در محدوده پروتکلی مدیریت شود که یا وجود ندارد و یا اگر دارد باید بآن دورانی باز گردند و به بازسازی آن بپردازند. همگان آگاهند که غربیها علاقمند به پیشروی هستند و بر عکس آنها آخوندهای حاکم بر کشور ما هستند که کشته مرده بازگشت بگذشته هستند.

این بدان معناست که در شناخت حکومت آخوندی سوء فهم وجود دارد. بطور معمول تحلیلگران حکومت آخوند را بگونه ای مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند گویی یک نهاد سیاسی است و در پی کسب و حفظ قدرت است، مثل همه دولتها و حکومتها. این سوء فهم، ممکن است صرفا از عدم اطلاعات معتبر بر خیزد. حال آنکه این سوء فهم از عدم فهم اسلام،بر میخیزد. چرا که در اسلام، حرف از خدایی نیست که خود را فدای رستگاری باورمندان خود میکند، بلکه حرف از خدایی ست که در حالیکه بخشنده و مهربانن است، چیزی نمیخواهد مگر تسلیم، اطاعت وفرمانبری که دارای پاداش است در این جهان و رستگاری در آن چهان دیگر. 

اما، چرا در گفتمان اپوزسیون، از دین اسلام و نقش آخوند و فقیه و حوزه های علمیه، خبری نیست؟ شاید نگریستن و فهم حکومت آخوندی اساسا بعنوان یک حکومت سیاسی محدود است و جنبه دینی آنرا نادیده گرفتن خود از سیاستی بر میخیزد مبنی بر امتناع از درگیری با دین. چون درگیر با دین عوارضی را تولید میکند  برخاسته از کوته فکری و نادانی و یا غیرت و تعصب، خود نهفته در ذات تعلیمات دینی.

شاید یکی از رازهای ماندگاری نظام اسلامی، پس از گذار از پستی و بلندیهای بسیار آن است که بنام الله و پیامبران و مقدساتی حکومت میکند که همگان بدان باور داشتند، باور مشرک لازم و ضروری برای هر کنش و اقدام جمعی، میتواند ستون مستحکم ساختار هر قدرتی باشد. اگر جامعه به قصاص باور نداشت آیا نظام قضائی میتوانست مراسم یک جنایت را بنام مراسم قصاص برپا دارد و بجرم محارب و افساد فی العرض انسانی را جلوی جوخه اعدام قرار دهد؟ برغم حکومت مطلقه آخوند برهبری آخوند خامنه ای و سلطه نهاد های دینی بر غیر دینی، برگفتمان و رفتار خصوصی و یا اجتماعی، هنوز نیروهای دگر اندیش از هر ایده و دیدگاهی تا کنون نتوانسته اند نه به خلق بدیلی در زمینه تئوری و یا در استراتژ و تاکتیک سیاسی دست بزنند. نه اینکه در این باره ساکت اند، اتفاقا خیلی وارد جزیئات هم میشوند، از نخود تا پیاز، اما، کمترین ذکری از دین بگوش نمیرسد. حال آنکه دین در مرکز نه تمامی رفتار ولایت فقیه و قشر پیرو او، قشر مفتخوار آخوند بلکه در مرکز سیاستها و تصمیمات نظام قرار گرفته است.

منتقدین نظام بوضع موجود بگونه ای مینگرند گویی خالص یک پدیده سیاسی ست، حال آنکه آخوند خامنه ای ادعا میکند که الله از زبان او سخن گفته است. کمتر کسی هست که امروز نداند که تنها اراده یک فرد است معطوف بقدرت. ولایت فقیه، آخوند خامنه ای ست که حرف اول و آخر را میزند.

کمتر کشوری را میتوان یافت که علاقه به درگیری با دین در میدان جنگ و تخریب و ویرانی را داشته باشد. قدرتهای بزرگ همه بر ان باورند که جمهوری اسلامی بسوی فروپاشی دیر زمانیست که در حال حرکت است چه نیازی ست به از همگسیختن آن از بیرون؟ تنها، دیر یا زود دارد. سقوط نظام قطعی ست سودی از درگیری با حکومت دین عاید هیچیکس نشود.

فیروز نجومی

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com