مرتضی سلطانی

پیرمرد را ماساژ دادم. این فرصتی شد تا به چیزی فکر کنم که تصاویر زلزله ای در سوریه توی سرم انداخت: پس همانطور که پایین تخت پیرمرد روی زمین دراز کشیده بودم به چیزی فکر کردم که به آن میگویند «شر طبیعی». و حالا میخواهم همان فکرهای پراکنده را منظم کنم:

بنظر میرسد وقتی زلزله ای رخ داده و هزاران خانه و کاشانه را روی سر مردم خراب کرده و حتی کودکان معصوم را نیز کشته است، به سختی بتوان در برابر این تصور مقاومت کرد که آنرا شر طبیعت ندانست. وانگهی ظاهرا طبیعت نه تنها می تواند شرور جلوه کند بلکه می تواند خیلی بی ترحم و خونسرد نیز چنین کند، حتی در برابر هولناک ترین پرسش هایی که برمی انگیزد زیادی ساکت و بی اعتناست (کامو حتی سکوت هستی را گواهی دانسته بود بر شکلی از پوچی که طی آن همه چیز تهی از ارزش و معنا می نماید.)

شر در بسیاری از موارد یکی از دلایل آتئست ها برای رد باورهای الهیاتی و یزدان شناختی هم بوده است و هنوز که هنوز است ماهیتی مناقشه برانگیز دارد:

بنظر میرسد حتی اگر این استدلال درست باشد که وجود شر از افعال آدمیان نتیجه شده و عدم مداخله ی خدا برای دفع شر و سکوت و خونسردی ظاهرا سنگدلانه در برابر شر، بیش از همه از برسمیت شناختن آزادیِ بشر ریشه می گیرد: هر مداخله ای از سوی خدا که بتواند شر را از بین ببرد عملا از انسان دیگر اختیار و تشخصی باقی نخواهد گذاشت: زیرا مسئله تنها به دفع شر محدود نخواهد ماند و شکی باقی نمی گذارد که مقدرات او معطوف به جهتی از پیش مشخص یا وابسته به نیروهای عظیمی فراتر از توان اوست: دیگر فعلیت او بی معنا خواهد شد و آینده دیگر مجموعه امکان های گشوده ای نخواهد بود، دیگر پرسشی نمی ماند و آنچه می ماند نیز دیگر شوقی برنمی انگیزد، چون پرسش پرسش ها پاسخ داده شده بود.

اما حتی اگر این استدلال را بپذیریم گویا شر طبیعی دیگر شکی باقی نمی گذارد: چون دیگر نمیشود آنرا معلولِ تفسیر و کنش انسان دانست یا با ارجاع به آزادی و اختیارِ برسمیت شناخته شده ی انسان توسط خدا توجیهش کرد. فقط کافی ست فرد، مثلا خودش را جای کسانی بگذارد که با یک زلزله پنج دقیقه ای تمام هستی و عزیزانش را از دست داده بگذارد تا ابعاد فاجعه را درک کند.

شر؟ براستی وقتی از این واژه استفاده می کنیم منظورمان چیست؟ از منظر لغت نامه ای شر تباهی،بد ذاتی، جمیع رذایل و خطاها و ظلم و حتی در زبان انگلیسی شیطان هم معنا میدهد. اما بنظر میرسد بصورت معمول در نسبت دادن شر به فعل خاصی ما به آن جنبه ی نابود کننده و آسیب زایی نظر داریم که می توانست چنین نباشد. در حقیقت در شر ما به تحمیل خشونت و خباثتی مضاعف اشاره داریم که نمی توان آنرا همچون خشم و خروش آدمی به پای طبیعت لغزش پذیر خودمان نوشت: به عبارتی همانقدر که ما می توانیم موضع نسبی دربرابر واکنش هایی چون خشم و غضب داشته باشیم: یعنی یا آنرا به پای طبیعت جایزالخطای انسان بگذاریم یا در برخی موارد واکنشی بجا تلقی کنیم، در مقابل مقوله ی شر نمی توانیم موضعی نسبی اتخاذ کنیم: این شاید برای اینست که شر گویا حتی تصادفا نیز نمی تواند منشا خیر و رخدادی مفید باشد بلکه فقط نابودی و خسران به جا میگذارد. اما نباید فراموش کرد درست همین قاعده که نمی توانیم شر را به پای واکنشی طبیعی بنویسیم گواه اینست که در شر همواره انتخاب فاعل مهم است: یعنی هولناک بودن شر بویژه در اینست که فاعل در حالیکه می توانسته شرارت نکند، شر را انتخاب کرده است.

سوای اینکه شرارت به فاعل و قصد و نیتی نیاز دارد که اطلاق آن به طبیعت مشکل است، با دقت بیشتری بر نوع عملکرد طبیعت در می یابیم که - دستکم براساس آنچه از شر و شرارت انتظار می رود - نمی توان آنرا مستحق شرارت دانست:

۱.هیچ فعل و انفعالی در طبیعت نیست که آنطور که از شر انتظار می رود تنها نتایج ویرانگر و منفی در بر داشته باشد؛ مثلا وقتی منشاء و بنیان مثالی چون زلزله را که در نظر بگیریم: مرتضی سلطانی, [۱۰.۰۳.۲۴ ۰۵:۰۲]

منشا زلزله حرکت هسته بیرونی(مذاب) زمین است که همراه با آن، به صفحات تکنونیکی زمین فشار ‌وارد کرده و آنها را در برخی گسل ها چنان به حرکت در می آورد که باعث شکاف و لرزش در پوسته شده و در بعضی موارد به زلزله ختم میشود.

اما آیا میشد هسته ی زمین حرکت نکند؟ خیر. چون آنطوری نه تعدادی از ما مثل بک زلزله، که همه ی ما می مُردیم، زیرا یکی از مهمترین نتایج حرکت هسته ی زمین ایجاد «میدان مغناطیسی» ست که از ما در برابر ذرات باردار خورشید و اشعه های کیهانی محافظت می کند. اگر بخواهیم نتایج فقدان میدان مغناطیسی را تصور کنیم کافی ست به سیاره ی «مریخ» نگاه کنیم که به بیابانی خشک و یخ زده پوشیده از اکسیدآهن تبدیل شده.

بنابراین برخلاف شر که نتایجی یکسره توام با نابودی در بردارد حتی آنچه ویرانگرترین امور طبیعت بنظر میرسد همواره نتایج سازنده ای نیز در بر دارد: حتی امور ظاهرا تصادفی! مثلا می توان به برخورد سیارک ها اشاره کرد که یکی از سهمگین ترین و آسیب زاترین رویدادهای طبیعی ست اما ذخیره آب در سیاره ما تماما بواسطه برخورد سیارک های یخی با زمین و آب ی که بهمراه آورده اند، تامین شده.

۲.طبیعت به ما موهبت خودآگاهی و تعقل عطا کرده که خود می تواند در ما ظرفیت دوراندیشی و پیش بینی پذیری ایجاد کند و در این مورد مثلا با ساخت ساختمان های ضدزلزله و ... تبعات تخریبی زلزله را از بین ببریم(همانطور که در تجربه ژاپن چنین است) در مورد دیگر رخدادهایِ بعضا مخرب نیز چنین است و این ظرفیت به کار می آید. پس طبیعت حتی راه حل این امر را نیز بطور بالقوه ایجاد کرده است؛ اما شرور چنین نمیکند.

۳.  اطلاق واژه شر به طبیعت، این معنای مفروض انگاشته را در بردارد که شر جزوی از سرشت و ذات طبیعت است. اما برخلاف آنچه می نماید این عقیده ذات باورانه نه به منزله ی رد بینش های الهیاتی که خودش صورت دیگری از همان باورهاست: یعنی همانطور که یک فرد مذهبی و متعصب ، ما را یکسره تسلیم مقدرات الهی می داند: که لابد بخشی از آن نیز امتحان شر بواسطه زلزله و ... است، در این بینش نیز با ذاتی نمایاندن شر گویی بطور ضمنی نوعی انفعال و ارعاب را در مقابل این امور تصدیق می کند