هرانا:
در اصل نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است: «در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیکناپذیرند و حفظ آنها وظیفهی دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را هرچند با وضع قوانین و مقررات سلب کند.»
هنگام تصویب این اصل در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی یک گرایش (به سرکردگی موسوی جزایری و حسن آیت) معتقد بود که به خاطر استقلال میشود جلوی آزادیها را گرفت. یک گرایش هم به سخنگویی محمد بهشتی معتقد بود که در شرایط فوقالعاده میشود آزادیها را محدود و طبق قاعدهی الاهمفیالاهم عمل کرد و گرایش دیگر هم به سخنگویی ناصر مکارم شیرازی معتقد بود که آزادی هیچگاه مقابل استقلال نیست. سرانجام در آن مجلس پس از بحثهای لغوی و محتوایی بسیار تصویب شد که در ابتدای این اصل بهطورکلی گفته شود که آزادی و استقلال از یکدیگر تفکیکناپذیرند. ولی در ادامهی آن هنگامیکه خواستند بنویسند «هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیها را هرچند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند» کلمهی «مشروع» را جلوی آزادی گذاشتند.
آنچه در این چهار دهه بر کشور ما گذشته است وقتی با این اصل و مباحث پشتصحنهی آن مقایسه میشود برای آینده بسیار قابلتامل و درسآموز و تجربهاندوز است.
تجربهی عملی چهار دهه در نسبت آزادی و استقلال
در این چهار دهه دیدیم که چگونه علیرغم اینکه بهصراحت در اصل نهم قانون اساسی گفته شده آزادی و استقلال از یکدیگر تفکیکناپذیرند و حتی کلمهی آزادی قبل از کلمهی استقلال ذکر شده است، اما ذیل نظریهی توطئهمحورانه و دشمنمحورانه مرتباً دایرهی آزادی تنگتر و تنگتر گشته و با چسباندن و منتسبکردن هر منتقد و مخالفی به خارج و دشمن و گاه حتی بهکارگیری ترم جاسوسی به سرکوب آزادیهای سیاسی و مدنی پرداخته شده است.
در این چهار دهه دیدیم که چگونه آنچه قرار بود فقط در شرایط فوقالعاده و استثنائی کاربرد داشته باشد به یک قاعدهی سخت و صلب تبدیل شد و به اسم استقلال بر دستان آزادی بند و دستبند زده شد و طرفدارانش به بند کشیده شدند.
همچنین در این چهار دهه دیدیم که چگونه افرادی که هنوز به قدرت و ثروت و مکنتی نرسیده و طعم قدرت را با تمام وجود نچشیده بودند، بهترین حرفها را زدند اما بعد به دگمترین افراد و متصلبترین روحانیون تبدیل شدند و فتوای حرام است، حرام استِ آنها علیه آزادیها، مضحکهی ملت قرار گرفت. اگر از تاریخمان درس نگیریم، این تجربه در آینده باز قابل تکرار خواهد بود.
جنگ دوازدهروزه و حکایت دوبارهی آزادی و استقلال
با این مقدمه به شرایط امروز برگردیم؛ بعد از تجاوز حاکمانِ متهم به جنایت جنگی و نسلکشی اسرائیل به ایران –که خود نتیجهی شوم خطاهای بنیادی و اساسی از سوی حاکمان نظام ولایی بهخصوص در سیاست خارجی غیر ملی و ماجراجویانهشان در این چهار دهه بوده است—، فضای سیاسی و مدنی کشور بهشدت تحتفشار قرار گرفت.
این تجاوز آشکار البته پشتصحنهی پنهانی را هم عیان کرد و آن عمق و گستردگی نفوذ اسرائیل در سطوح مختلف نظامی و اطلاعاتی و سیاسی حکومت ولایی بود.
این دو مسئله یعنی تجاوز به حریم استقلال کشور و نفوذ گستردهی اسرائیل، دستاویزی برای حکومت شد تا با عنوان شرایط جنگی و مسئلهی جاسوسی، فضای سیاسی کشور را بیشازپیش تحتفشار قرار دهد و آزادیهایی که قرار بود بیهیچ بهانهای استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور را به خطر نیندازد، زیر فشاری شدیدتر از قبل قرار بگیرد.
برو به آدرس
نظرات