سفید مث‌ لحظه‌ی تابش نور تو یخ
چکید رو گونه‌ی سرخش قطره‌ی اشک
آبی بود خونِ رو موهای خیس خورده‌ش
برق، شمشیر به دست

کشید زیر دو چشمش سایه‌ی مرگ
پرید‌ رو هیبت پاره‌ی اهریمن
عاصیه غول، هر گوشه‌ی شونه‌ش داره یه سر
وحشی، بی‌رحم‌

بگو چرا هرچی زدن تبر
یه ریشه از زخم جوونه زد
ببین که هرچی می‌زنن تبر به ریشه
جای زخم جوونه زد

سرخ، مث گوله‌ی آتیشه، سینه سپر
زرد، یه دندون نیش کاری به‌در
مشت خورد باز تو گونه‌ی بادکرده‌ش
زنجیر می‌شکست

بگو چرا هرچی زدن تبر
یه ریشه از زخم جوونه زد
پیش‌تر هرچی می‌زدم ‌تبر
از زخمش یه سر جوونه زد

دید از زیر پوستش، یه کاسه‌ی زهر می‌جوشید
این آخرین سر بود، تن اهریمن می‌پوسید

سفید، سرخ، زرد
آبی، برق، خنجر

ببین که هرچی می‌زنن تبر،
می‌شه سبز جای زخم؛ تمومه درد