Spring Song or Elegy
In Memory of Ezzat Tabaian



My little she-goat!
You always walked in front
And your black bangs danced on your forehead.
You were clever
You were strong
And you sang:
“Do not die!
The spring will come.”

Alas! Your spring song
Became my elegy.
The snow did not melt
Death milked you dry
And a great plague fell upon the flock.

Ah! What charm
Is in your sagging breasts
Which still draws me toward you.

October 27, 1986
Majid Naficy

 

بهارخواني يا مرثيه  

به ياد عزت طبائيان

 

 

بزغاله ي من! 

هميشه پيشاپيش مي رفتي 

و كاكل سياهت 

بر پيشاني تاب مي خورد. 

سبك بودي 

سرسخت بودي 

و مي خواندي: "نمير! 

بهار خواهد آمد." 

 

افسوس! بهارخواني ي تو 

مرثيه ي من شد. 

برفها آب نشد 

و مرگ ترا دوشيد 

و آفت بزرگ

در گله افتاد.

 

آه! چه سحري ست 

در پستانهاي ي افتاده ات 

كه هنوز مرا 

به دنبال تو مي كشاند. 

 

۲۷ اكتبر ۱۹۸۶ 

مجید نفیسی