I Am a Walker



I am a walker
And every morning
Walk toward the sea.

Seeing me
A crow caws
On a eucalyptus:
“Came! He came!
He came with a stick!”

On my way
I pass by girls
Who are walking
Their dogs,
And on my return
I see mothers
Walking their children
To kindergarten.

A few years ago
I was a runner
But now I am
A mere walker.
I walk neither with haste
Nor leisure,
And sometimes ask myself:
Will I become a crawler,
Like Grandma, one day?

I remember my son
Who began to crawl
At seven months:
In reverse gear
On his belly.

Majid Naficy
December 20, 2013

من يك راهنوردم 

 

 

 

من يك راهنوردم 

و هر بامداد قدم زنان 

به سوي دريا مي روم. 

 

به ديدن من 

كلاغي سرِ اوكاليپتوس جار ميزند: 

"آمد! آمد! 

با چوب آمد!" 

 

در راه 

از كنار دختراني مي گذرم 

كه سگهايشان را 

بيرون مي برند 

و در بازگشت 

مادراني را مي بينم 

كه كودكانشان را 

به كودكستان مي برند. 

 

چند سال پيش 

يك دونده بودم 

ولي حالا تنها 

يك رونده ام. 

نه شتابان 

نه بي شتاب، راه مي روم 

و گاهي از خود مي پرسم: 

آيا يك روز چون مادر بزرگ 

خزنده خواهم شد؟ 

 

پسرم را بياد مي آورم 

كه در هفت ماهگي 

به راه افتاد: 

با دنده ي عقب 

روي شكم. 

 

مجید نفیسی

۲۰ دسامبر ۲۰۱۳