Sidewalks 

 

I like sidewalks.

Although today

No one takes them seriously.

 

I no longer see children there

Playing marbles

 Or women behind fences

Smiling at one another.

I see only a few men

Who lock their cars arrogantly

And jingle their heavy key rings.

 

I am not a man of today

Because I neither drive a car

Nor have a job.

I walk without haste

Thinking of sidewalks.

Which along with yellow leaves

Slowly fade away.

 

September 16, 1992
Majid Naficy

پیاده روها



من پیاده روها را دوست دارم
هرچند که امروز هیچکس
آنها را جدی نمی گیرد.
کودکان را آنجا نمی بینم که تیله بازی کنند
یا زنان را که از پشت پرچین ها
به یکدیگر لبخند زنند.
تنها مردانی را می بینم که با نخوت
درهای ماشینشان را قفل می کنند
و دسته های سنگین کلیدشان را
تکان تکان می دهند
من به امروز تعلق ندارم
زیرا نه ماشین می رانم
و نه شغلی دارم.
بی شتاب راه می روم
و به پیاده روها فکر می کنم
که همراه با برگ های زرد درختان
آرام آرام می پوسند.


۱۶ سپتامبر ۱۹۹۲ 
مجید نفیسی