For My Laptop

My mouse!
I do not see you
But I hear the sound of your tiny teeth.
You come on tiptoe
Take my words with your teeth
And match them one by one.
Then, you turn back
And look at me with kindness.
I take the sheet of my new poems
And think of your little soul
Still lurking in the darkness.

March 27, 1993
Majid Naficy

رایانه ی بغلی
 

موش من!
ترا نمی بینم
اما صدای دندانهای ریزت را می شنوم.
پاورچین پاورچین می آیی
واژه های مرا به دندان می گیری
و دانه دانه جفت می کنی
بعد برمی گردی
و با مهربانی به من نگاه می کنی.
من برگ شعر تازه ام را برمی دارم
و به روح کوچک تو می اندیشم
که همچنان در تاریکی
کمین کرده است.

۲۷ مارس ۱۹۹۳
مجید نفیسی