Blurry Eyes

 

I take this dirt as a garden

With dense trees and shady bushes,

And this day, full of fog and smoke

As a quiet, sunny afternoon,

And this monotonous sound of power lines

As a lonely chirping cricket

Which I have always cherished

Since childhood

 

Ah, my blurry eyes

How much I owe you!

 

July 27, 1992
Majid Naficy

 
چشم های کم سو
 



من این مَزبله را باغی می انگارم
با درختانی انبوه و بوته هایی پُر سایه
و این هوای پُر دود و دَم را
بعدازظهری آرام و آفتابی
و این جیرجیرِ یکنواخت سیم های برق را
آوای جیرجیرکی تنها
که همیشه از کودکی دوست داشته ام

ای چشم های کم سو
چقدر به شما وام دارم!

ژوئیه ۱۹۹۲
مجید نفیسی