گناه نابخشودنی - دانشجو

در یک داستان قدیمی *آورده اند که صدها سال پیش ازاین، بازرگانی ثروتمند و مهربان زندگی می کرد. او کالاهای ایرانی رابه هندوستان و چین می برد ومی فروخت. ادویه هندوستان و ابریشم چین را درکشورهای خلیج فارس داد وستد می کرد و در کارخویش منصف و موفق بود.

 این بازرگان پس از سالها  تلاش در سفری بیمار و بسیار ضعیف شد ونا چاربه خانه بازگشت. روزی که مرگ خود را نزدیک می دید با همه خویشان وکارکنان خوددیدارکرد. به هریک از آنها هدیه و پاداشی مناسب داد و با آنها خدا حافظی کرد.

سپس به اصطبل خود رفت تا از چارپایانش قدردانی کرده و با آنها نیز خدا حافظی کند. پیرترین شترخود رادید. این شتردرهمه سفرها همراهش بود و تجربه بسیار داشت. بهتر از همه راهها را میدانست وجلودار کاروان بود. بازرگان سراو را درآغوش گرفت. شتر را بوسید و ازاو بخشش  خواست.

شترگفت چنان که خودمیدانی تو سال ها بارهای سنگین بر پشتم گذاشتی، مرا به راه های دشواربردی، ودرمعرض باد و توفان وخطرراهزنان قرار دادی. من آن خطرها را  ندیده می گیرم، سختی ها را فراموش می کنم  و بارها ها ی سنگینی که بر پشتم نهادی می بخشم، ولی تو را بخاطر یک چیز نمی بخشم. بازرگان پرسید آن چیست؟

شترگفت درآخرین سفرچین وقتی یکی از شترهای کاروان مُرد، تو از روستای میان راه خری خریدی،بارشترمرده را برپشت خر گذاشتی  و او رادرجلو کاروان قراردادی و افسار مرا بر پالان او گره زدی .  من تورا بخاطراینکه افسارمرا به نادانی سپردی و او را رهبر من کردی نخواهم بخشید.  من می دانم که دنباله روی ازنادان، گناهی نابخشودنی است ودنباله رونادان، ازاو نادان تراست. شتر این را بگفت و سرش را باقهراز آغوش بازرگان برون کشید وبیت زیر را چندان با فریاد تکرار کرد تا سرانجام همه ی چارپایان  آگاهانه و نا آگاه با او همصدا شدند:  

 رهبرم کردی خری، هرگزنمی بخشم ترا ++ حاکمم شد عنتری،  هرگز نمی بخشم ترا

 گروهی از ایرانیان که نادانی و ناتوانی  و استبداد روضه خوانی که خود را رهبرشان نامیده تجربه کرده، شرایط غیر قابل تحمل زمان حاضررا دیده،  حرف های مخالفان دولت را شنیده، وسخنان ضد و نقیض آخوندها ودولتمردان را گوش داده و حرکات غیر انسانی جیره خوارانش را اینجا و آنجا مشاهده کرده بودند، ولی هنوز هم به دین الفتی داشتند، دو دل بودند که چه راهی در پیش گیرند و چه کنند.

اینها داستان "بازرگان و شتر"  را خواندند. داستان را مربوط  و پرمعنی یافتند. در مسجدی دورهم جمع شدند. ساعت ها گفتگو کردند که چرا و چگونه به این سرنوشت دچار شده اند. اکنون تکلیفشان چیست؟ از خود پرسیدند که: راستی ما چرا ساکت نشسته ایم؟ خود را نجیب، پُر کار، صبور و کشورشان را  ثروتمند و متمدن می دیدند و چنین رژیم و رهبر و حکومت و قوانین عقب مانده ای را سزاوارخود نمی دانستند.                                           سرانجام، پس از جدل های طولانی، برآیند گفتگوهایشان این شد که آنچه شده خواست خداست و آیت اله ها که کشور را به این روز نشانده اند، صدالبته نمایندگان خدایند!. استدلال کردند که این آیت اله ها درعلم دین بالاترین درجه را دارند. اگر دروغ می گویند و فساد می کنند شاید خودشان می دانند که بهشت و جهمی و ترسی وجود ندارد، شاید هم آنچه آنها می کنند عالمانه است!.  لابد شقاوت عین عنایتست و ماییم که فکرمان قد نمی دهد و همه چیز را نمی بینیم.  مانباید کاری کنیم که آخرتمان هم چون دنیایمان خراب شود!. همه چیز را به خدا واگذارمی کنیم.  این نتیجه گیری موقتا آرامشان ساخت.  چون پاسی از شب گذشته بود و آنها امید داشتند که در خانه ی خدا خوابی ببینند و به آنها الهامی شود، در همان مسجد خفتند. 

هنوردر حالت خواب وبیداری بودند که صدایی بلند و پر نفوذ و طنیندار این خستگان حیران را بخود آورد:

 گفت یزدان با صدایی پُر خروش ++ خود خدایی، پرده برعقلت مَپوش

بهرِ من گولِ ِ ریا کاران مخور ++ خیز و آتش زن بساطِ دین فروش

 صداادامه داد که:

- ریاکاران به کمک خارجیان  و به نام من و دین کشورتان را واژگون کردند، نفهمیدید و خواست من دانستید و سکوت کردید.

- ریاکاران آشکارا  به شما وعده های دروغ دادند و عمل نکردند و سکوت کردید.

- ریاکاران شما را صغیر و ناتوان شمرده و روضه خوانی را قیم و ولیتان کردندو سکوت کرده اید.

- ریا کاران رشید ترین سربازان میهنتان را درجلو چشمانتان کشتند، وسکوت کردید.

- ریا کاران برخلاف من،  پیروان ادیان دیگر را تحمل نکرده و نمی کنند وشما می پذیرید.

- ریا کاران بهترین فرزندان شما را به عنوان راستی، چپی، میانه، مجاهد، توده ای، فدایی، شاهی، روشنفکر،بهایی، مسلمان از دین برگشته، گرفته و پرپرمی کنند و شما سکوت می کنید.

- ریاکاران نام کشورتان را در دنیا زشت کردند و سکوت کردید.

- ریاکاران با زنان شما مثل زنان بیابانگردان  1300 سال پیش رفتار می کنند و شما ساکتید.

- ریا کاران رسوم ایرانی را "مال احمق ها" دانسته و می دانند و سکوت می کنید.

- ریاکاران تاریختان راوارونه نوشتند و شما سکوت کردید.

- ریاکاران بر پرچم ملی شما نامی بیگانه گذاشتند و ندیده گرفتید.

- ریاکاران ثروت های ملی شما را چپاول کرده و می کنند و شما سکوت کرده اید.

- ریاکاران ثروت های شما را خرج بیگانه می کنند و شما در فقر، سکوت کرده اید.

- ریاکاران که تاب دیدن موی زنی را ندارند، دختران و زنانتان را به فحشا کشانده اند و شما سکوت کرده اید.

- ریا کاران  فرزندانتان را، معتاد کرده اند و سکوت کرده اید.

- ریا کاران دلاوران کشورتان را به زندان انداخته و مورد تجاوز قرار دادند و سکوت کرده اید.

- ریا کاران بزرگان کشورتان را کوچک شمردند و شما با آنها همزبان شدید.

- ریاکاران برای رونق دکان خود هرعرب زاده ای را به عنوان امام زاده برسرتان گذاشتند و شما برچشم گذاشتید.

- ریاکاران کشورثروتمند شما را به گداخانه ی یارانه ای تبدیل کردند و شما بخشش دانستید.

- ریاکاران ندا ،سهراب، اشکان،هاله و...............  کشتند و هنوز ساکتید.

- ریاکاران در بین شماتخم تفرقه پاشیدند و شما در دامشان افتادید.

- ریاکاران کشورتان رابسوی جنگ و تجزیه می کشانند و شما ساکتید.

- ریاکاران شما را بازیچه انتصابات (انتخابات)  خود می کنند و شما بازیچه می شوید.

 هر که ماند اینچنین زار و زبون ++ بند برپا، بی صدا، وغرقِ خون

چون بمیرد هم، همین احوالِ اوست ++ در دل آتش بگردد سرنگون

- بیاد داشته باشید که ریاکاران تجاوزگر تا هنگامی ایستاده اند که شما نشسته اید.

- بیاد داشته باشید که شرط پیروزی شما اتحاد می باشد. اتحاد، اتحاد، اتحاد.

هنوز روشن نیست که آن گروه بعد از دریافت این پیام چه وقت برمی خیزند تا بساط ستمگری و جنایت و بیداد آخوندها را درهم بپیچند، اما تردیدی نیست که سکوتشان آرامش قبل از توفان است.

*** داستان "شتر و بازرگان" با تغییرات واضافاتی ، باز نویسی داستانی قدیمی است. دانشجو

آخوندها بزرگترین عامل عقب ماندگی ایران

http://iroon.com/irtn/blog/1632/

آخوند شناسی قدمی در راه آزادی ایران

 http://iroon.com/irtn/blog/1641/

چرا به رژیم آخوندی رای نمی دهم؟ / دانشجو

http://iroon.com/irtn/blog/1587/

بازیچه نمایش انتخابات

http://iroon.com/irtn/blog/1608/

آخوند بزرگترین عامل عقب ماندگی ایران / دانشجو

http://iroon.com/irtn/blog/1632/