ققنوس:

محمد علی اصفهانی

سالروز ميلاد فروغ بود. فروغ فرّخزاد. اوّل، فکر کردم که چيزی در باره ی شعر های او بنويسم. بعد، ديدم که اينکار را، قبلاً، هم ديگران، و هم خود من، کرده اند و کرده ام. سعی کردم که دستکم چند سطر از مقاله ی به کلّی سانسور شده يی را که در سال ۱۳۵۶ برای کيهان نوشته بودم، به ياد بياورم: «خانم فرّخزاد! ما به شما دروغ گفتيم».
ولی نشد. نشد که نشد. به قول خود فروغ:  آن روز ها رفتند..

گفتم پس بروم چند تا شعر فروغ را بخوانم بلکه از وسوسه ی نوشتن رها شوم.
شعر خواندن، اگر راست راستی شعر خواندن باشد، خودش مثل شعر نوشتن است. همانطور که شعر نوشتن، اگر راست راستی شعر نوشتن باشد، خودش مثل شعر خواندن است.

 نمی گويم که شعر، اگر شعر باشد (چون اين خود خواهی است)، اما می گويم که شعر اگر در معيار های جديد شعر و شاعری، شعر باشد، در ذهن مخاطبش است که تکميل می شود. يعنی معنا پيدا می کند.
کار شاعر، شاعر کردن مخاطب خود است. به واسطه ی کلمات خود؛ و بی واسطه ی کلمات مخاطب.

برو به آدرس