در سال ۱۳۲۹ خورشیدی، کاسه لبريز شده و فصلِ آخرين قمار زندگی نويسنده فرا رسيده بود. هدايت از دانشگاه تهران چند ماه مرخصی گرفت و ظاهراً به نام معالجه روز دوازدهم آذرماه ۱۳۲۹ خورشیدی، با وجه ناچيزی که از فروش کتاب هايَش به دست آورده بود، به پاريس رفت.  او نمی خواست به ايران بازگردد و اميدوار بود که در آن جا آسايش روحی و شرايط و محيط مناسبی برای کارهای هنری خود به دست آورد. امّا در آن جا هم روی مساعد نديد و با دشواری های گوناگون روبرو شد؛ و در ۱۹ اسفند ماه ۱۳۲۹ خورشیدی به برادرش محمود هدايت نوشت: عجالتاً با اشکالات زياد دو ماه تمديد جوازِ اِقامت در فرانسه را گرفتم، لکن خيال دارم سوئيس يا جای ديگری بروم. اشکالات زياد برای ايرانيان است.

امّا به سوئيس و جای ديگر نرفت و بامداد روز دوشنبه ۱۹ فروردين ماه ۱۳۳۰ خورشیدی در پاريس، در آشپزخانهٔ آپارتمان اجاره ای خود در بلوار سَن ميشل، کوچهٔ شامپيونِه، با گشودنِ شيرِ گاز به زندگی خود پايان داد؛ و روز بعد، دانشجويان ايرانی، که در آموزشگاه های پاريس تحصيل می کردند، جسدَش را در کنار خاکستر آثار چاپ نشده اَش يافتند و جنازهٔ او را تا گورستان پِرلاشز تشييع کردند؛ و بدين قرار، دفتر زندگانی چهل و هشت سالهٔ يکی از تابناکترين قريحه های هنری ايران معاصر بسته شد.

هدايت مرگش نيز همچون زندگيش زيبا بود. رحمت مقدم (رحمت الله مقدم مراغه‌ای؛ نویسنده و روزنامه نگار)، که او را در بستر مرگ ديده، گفته است:

يک ژاکت به تَن داشت خيلی تميز با پيراهن سپيد، و شلوار هم به پا داشت. صورتَش را اصلاح کرده بود، انگار می خواسته به مهمانی برود يا در مجلسِ رسمی شرکت کند. لباس تميز، صورت تراشيده و موها شانه خورده و مرتب.