قسمت دوم و پایانی مقاله ی  علی سجادی که در شماره تابستان ۱۳۹۳ مجله ایران شناسی چاپ شد. قسمت اول اینجا.

[مقاله کامل PDF با زیرنویس و یادداشت ها

 

نتیجه گیری

امریکا در اواخر نوامبر و اوائل دسامبر ۱۹۷۸ به این نتیجه رسیده بود که رژیم شاه رفتنی ست و آیت الله خمینی رهبر بلامنازع مخالفان است. با توجه به موقعیت سوق الجیشی ایران و فعالیت نیروهای چپ و توده ای در ایران - که از حمایت اتحاد جماهیر شوروی برخوردار بودند - امریکا تلاش می کرد تا انتقال قدرت از شاه به آیت الله خمینی به صورتی انجام گیرد که فضایی برای دخالت کمونیست ها و نفوذ شوروی ایجاد نشود. ارتباط مستقیم و بلاواسطه امریکا با اردوی انقلاب، با ارسال پیام جیمی کارتر رئیس جمهوری امریکا توسط ژیسکاردستن رئیس جمهوری فرانسه  - بلافاصله بعد از  کنفرانس گوادالوپ - انجام شد. در مورد این کنفرانس و مذاکرات آن نیز اطلاع موثقی در دست نیست. در خاطرات دکتر یزدی آمده که ژیسکاردستن در گوادالوپ با توجه به گزارش

میشل یونیافسکی فرستاده ویژه اش به تهران و هچنین گزارشی که اطرافیان آیت الله خمینی برایش تهیه کرده اندبا قاطعیت بیشتری سخن گفت که اگر شاه در ایران بماند و بیش از این در برابر انقلاب مقاومت کند ایران با جنگ داخلی رو به رو خواهد شد و ممکن است این وضع به بهره برداری کمونیست و مداخله شوروی بیانجامد. (۲۶۳ - ۲۶۴)

بنابراین ژیسکاردستن، با قطع امید از شاه خواهان حمایت غرب از آیت الله خمینی شد. کالاهان نخست وزیر بریتانیا نیز بر همین نظر بود، و در ضمن سیاستمداران داخل ایران را کارآمد نمی دانسته و نظرش معطوف به آیت الله خمینی بوده است:

شاه از دست رفته است و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست - راه حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. رجال سیاسی که در ایران باقی مانده اند تواناییهای محدودی دارند. (۲۶۴)*

اما در مورد زمان و چگونگی نخستین تماس از سوی اردوی انقلاب با امریکا خبر دقیقی در دست نیست، و برای اطلاع از آن باید منتظر خارج شدن اسناد محرمانۀ امریکا از طبقه بندی شد.♣

مهمترین مانع در راه انتقال مسالمت آمیز قدرت از محمد رضا شاه به آیت الله خمینی وجود ارتش بود. از یک سو گفته می شد ممکن است ارتش در دفاع از رژیم سابق دست به اعمالی بزند که نتایج وخیمی در پی داشته باشد، و از سوی دیگر حفظ انسجام آن برای مقابله با دخالت احتمالی شوروی ضروری می نمود. ژنرال هویزر - بنا بر اسناد کتاب دکتر یزدی - در سفر به ایران قصد خنثی کردن ارتش و عدم برخورد با انقلابیها - و در عین حال حفظ انسجام آن را داشت. پس عمده تلاش امریکا بر این متمرکز شده بود که اولاً از کودتای احتمالی یا برخورد ارتش با مردم جلوگیری کند، و ثانیاً با میانجیگری میان اردوی انقلاب و ارتش، آنها را به مذاکره با یکدیگر بکشاند. با موافقت آیت الله خمینی و با پادرمیانی و حضور ژنرال هویزر، ژنرال گَست Major General Philip Gast ، و ویلیام سالیوان، مذاکراتی میان سران ارتش ایران (سپهبد مقدم، سپهبد قره باغی، سپهبد فردوست و احتمالاً دیگران) با رهبران انقلاب در داخل کشور (مهندس بازرگان، آیت الله بهشتی، آیت الله موسوی اردبیلی، دکتر میناچی، مهندس توسلی و احتمالاً عده ای دیگر) انجام شد که به توافقهایی انجامید.  بر اساس اسناد منتشره در کتاب خاطرات دکتر یزدی، و دیگر نشانه هایی که وجود دارد، امریکا در هر دو امر موفق شد، و – به قول مهندس بازرگان – به یاری خداوند، بعد از موافقت سفارت امریکا، سفارت شوروی و سفارت یک دولت اروپایی در تهران، جمهوری اسلامی ایران اعلام شد.

جای این سؤال باقی ست که چرا با همۀ کوششی که امریکا در انتقال مسالمت آمیز قدرت از رژیم پادشاهی به جمهوری اسلامی به عمل آورد، این همه احساسات ضد امریکایی در میان رهبران انقلاب وجود داشت و دارد؟ پاسخ را می توان احتمالاً در ترکیبی از این نکات دانست: ۱ - انتظارات بیش از اندازۀ انقلابیون از امریکا و تقاضای حمایت بی قید و شرط از ایشان در مقابل شاه؛ ۲- تکیه بر تحلیلهای غیر واقعی و دور از ذهن از اعمال و رفتار امریکا در قبال ایران (که موارد متعددی از آن را در همین کتاب دکتر یزدی می بینیم)؛ ۳ - ربودن باد از بادبان چپگرایان در دشمنی با امریکا، که در اوان انقلاب قادر بودند جوانان و حتی میانسالان بسیاری را بسیج کنند؛ ۴ - گذاشتن سرپوشی بر نقش امریکا در انتقال قدرت از محمد رضا شاه به آیت الله خمینی؛ و ۵ - سنّت پایدار فرهنگی در تحقیر و حمله به کسانی که از موجبات توفیق بوده اند.

 

ریچارد کاتم کیست؟

ریچارد کاتم Richard Cottam استاد علوم سیاسی و ایران شناس سرشناس در سال ۱۹۲۵ در یوتا متولد شد، از دانشگاه این ایالت لیسانس گرفت و دکترای خود را از دانشگاه هاروارد دریافت کرد، و از سال ۱۹۵۸ تا بازنشستگی در سال ۱۹۹۰ در دانشگاه پیتزبورگ پنسیلوانیا به تدریس و تحقیق پرداخت، و در سال ۱۹۹۷ درگذشت. مهمترین تحقیق وی دربارۀ ایران با عنوان ناسیونالیسم در ایران بارها به زبان فارسی منتشر شده است.

نخستین سفر کاتم به ایران در سال ۱۹۵۱ با بورس فولبرایت و به قصد تحقیق در رسالۀ دکتری اش بود. وی در اوایل ۱۹۵۲ به سازمان اطلاعات مرکزی («سیا») پیوست. دومین سفرش به ایران با پوشش مأمور سیاسی سفارت امریکا در تهران در سال ۱۹۵۶ بود که تا سال ۱۹۵۸ طول کشید. قویاً مخالف برکناری دولت مصدق بود و به رئیس خود گفته بود سرنگون کردن دولت مردمی اشتباهی جدی ست. در همین زمان به مبارزۀ ایرانیان علاقه مند شد، روابط نزدیکی با رهبری جبهۀ ملی برقرار کرد؛ و ضمن اعتقاد به کوتاه بینانه بودن سیاست دولت آیزنهاور در برکناری مصدق، از دولتهای بعدی امریکا انتقاد می کرد که چرا با توجیه شرایط ویژۀ جنگ سرد، به حمایت بی قید و شرط از محمد رضا شاه ادامه می دهند. پس تصمیم به حمایت فعال از مخالفان شاه گرفت، به این امید که شاه مجبور به گشایش نظام سیاسی ایران گردد.  احتمالاً نقشی که کاتم در کودتای نافرجام سرلشکر قرنی در سال ۱۹۵۸ ایفا کرد، جدی ترین فعالیت غیر موفق وی در این راستا باشد. ظاهراً عدم توفیق وی در خدمت به ایجاد نظامی چندجانبه گرا در ایران، و توهم زدایی اش از نقش نهاد «سیا»، به استعفای وی از سازمان اطلاعات مرکزی امریکا در ۱۹۵۸ انجامید.

ریچارد کاتم در ایران شناسی و مطالعات سیاسی ایران از پیشروان این رشته بود، و به دلیل دانش وسیعی که در سیاست ایران و بازیگران کلیدی آن داشت، مورد مشورت بسیاری، از جمله  دولت جیمی کارتر در دوران انقلاب ۱۹۷۷- ۱۹۷۹ قرار گرفت. کاتم یکی از معدود دانشمندانی بود که در پاریس با آیت الله خمینی مصاحبه کرد، آن هم در زمانی که روشن بود وی رهبر بلامنازع یکی از مهمترین انقلابهای دنیا در قرن بیستم است.

هامیلتون جردن از اعضای دولت کارتر در ژانویه ۱۹۸۰ خواهان مشورت کاتم دربارۀ رهایی گروگانهای امریکایی از سفارت این کشور در تهران شد. مردی با این همه دانش و سابقه در مسائل داخلی ایران و رابطۀ ایران و امریکا، راهی برای حل بحران به نظرش نمی رسید، پس به جردن گفت «کارتر وارث سیاستی نادرست دربارۀ ایران است، و خیلی دیر به فکر گرفتن پند» از وی برآمده اند. (خلاصه شده از «دانشنامۀ ایرانیکا»)

ریچارد کاتم روز هفتم دی ماه ۱۳۵۷ به دیدار آیت الله خمینی در نوفل لوشاتو رفته و با وی گفتگو کرده است. از کاتم در این کتاب به عنوان «پژوهشگر» ی یاد شده  که:

عازم سفر به ایران بود و بر سر راه خود در پاریس توقف کرد تا با آقای خمینی دیداری بکند.

در ملاقات کاتم با رهبر انقلاب، ابتدا وی به کار گذشتۀ خود دربارۀ ایران و کتابهایی که نوشته است اشاره کرد و گفت برای تکمیل مطالعات خود دربارۀ انقلاب ایران عازم تهران است و مایل است قبل از سفر به ایران، از نظرات آقای خمینی مطلع شود. او همچنین گفت که در کتاب ناسیونالیسم در ایران وی اهمیت تاریخی نقش علمای اسلام را در حرکت مردمی علیه امتیاز توتون و تنباکو و مشروطیت بررسی کرده و نشان داده است که نه علمای اسلام از این قدرت خود با خبر بودند، نه دربار قاجار و شاه و نه انگلیسی ها. اما بعد از قیام تنباکو و لغو امتیاز و عقب نشینی ناصرالدین شاه، همه متوجه این قدرت و ظرفیت عظیم آن شدند.

کاتم همچنین دربارۀ سفرهای گذشته اش به ایران و مطالعاتی که کرده بود توضیحاتی داد.

بعد از صحبتهای کاتم رهبر انقلاب خطاب به او چنین گفتند:

«اوضاع ایران در این ۱۵ ساله، خصوصاً از یک سال قبل به این طرف بسیار تغییر کرده است. همچنین شما متوجه شده اید که علما و دولتها از قدرت ملی بیخبر بوده اند....* (۳۱۴)

آقای کاتم در این دیدار با اشاره به وجود سه نظریه دربارۀ انقلاب ایران به نظر سازمان «سیا» اشاره می کند:

عقیدۀ عمومی بر این است که اگر شاه برود، کودتا خواهد شد. دراین جا دو نظریۀ عمده وجود دارد. یکی نظریۀ برژینسکی ست که حمایت و تأیید ژنرال براون وزیر دفاع امریکا و سناتور جکسون را دارد. این اشخاص فکر می کنند که شوروی عامل تمامی این مسائل است. نه ان که شوروی ها در این جا با شما ارتباط دارند، نه. بلکه شوروی ها هم می خواهند که حرکت اسلامی در ایران پیروز شود، چرا که برای روس ها کودتای نظامی ارتشیان از پیروزی حرکت اسلامی  قابل تحمل تر نخواهد بود... نظریۀ دوم متعلق است به سایر مقامات دولتی امریکا و از جمله سیا که به دو دلیل آنها ایران را خوب می شناسند و وضعیت را احساس می کنند. نظر ژنرال ترنر، رئیس سیا، خلاف نظر برژینسکی ست؛ آنها اعتقاد دارند که جنبش ]ایران[ اصیل است؛ نه وابسته به روسها؛ اما معتقدند که جنبش، انسجام ندارد و استمراری در کارش نیست؛ نهادهای تقویتی ندارد؛ لذا جنبش ناپدید خواهد شد، و اگر خواست موفق شود و بر کار بیاید، کودتا خواهد شد. این تصور؛ یعنی عدم انسجام جنبش نادرست است و روسها هم برنده نخواهند شد. گروه سومی هم معتقدند - و خیلی مهم است، که امریکا باید اجازۀ تقویت و موفقیت به جنبش بدهد؛ که ]نظام[ عوض بشود. طرفداران این نظریه در اقلیت هستند.  (۳۱۶)

آقای خمینی از میان این گزینه ها، نظر سوم را تأیید می کند که خواهان تقویت و دادن اجازۀ موفقیت از سوی امریکا به جنبش اسلامی ست:

آنچه اساس دارد، نظریۀ سوم است؛ و نهضتی عمیق و اساس دار بدون دخالت هیچ قدرتی و متکی به خود ملت است؛ و لازم است که امریکا هم توجه به این معنا کند، و دست بردارد از پشتیبانیهای خود؛ و باید بدانند که پشتیبانی اثری ندارد و ضرر خواهد داشت. من گمان می کنم اگر شما بروید ایران و اوضاع را از نزدیک مشاهده کنید، نظریۀ شما هم نظریۀ گروه سوم اقلیت خواهد شد. (۳۱۶ - ۳۱۷)

آقای کاتم بعد از ملاقات با آقای خمینی به ایران رفت. حضور او در ایران همزمان بود با حضور ژنرال رابرت هویزر، که بر اساس خاطرات دکتر یزدی در همین کتاب و آنچه از یادداشتهای رد و بدل شده میان وی و زیمرمن بر می آید، به منظور خنثی کردن احتمال کودتا و یکپارچه نگهداشتن ارتش بوده است. نظامیان ایران که با هویزر کار کرده بودند، و نیز سیاستمدارانی که او را در تهران دیده بودند، تأیید کرده اند که حضور ژنرال هویزر به منظور جلوگیری از انجام کودتای نظامی بوده است. آنچه ما در دست داریم روایت دکتر یزدی از این وقایع است و روایت طرفهای آمریکایی - از جمله گزارشهای وارن زیمرمن و ریچارد کاتم - هنوز از طبقه بندی خارج نشده است. برای فهم دقیقتر از دینامیک روابط میان امریکا و نهضت انقلابی باید منتظر ماند تا این اسناد از طبقه بندی خارج شود.

به هر حال دکتر ابراهیم یزدی در خاطرات خود نوشته است که بعد از دیدار آیت الله خمینی با ریچارد کاتم در نوفل لوشاتو، وی نیز گفتگوی مفصلی با ریچارد کاتم داشته است، که به برخی از نکات آن اشاره می کنم:

كاتم توضیح داد که برخی اطرافیان جوانتر کارتر کسانی بودند که در دهه ۶۰تا ۷۰ در جنبش ضدجنگ ویتنام فعالانه شرکت داشتند و آنها به وزارت امور خارجۀ امریکا رفته و بخش «حقوق بشر» را در آن وزارتخانه ایجاد کرده بودند. اینها شدیداً ضد شاه و سیاست دولت آمریکا در حمایت از او بودند. اما در خود وزارت امور خارجه، مسؤولان عموماً دربارۀ مسائل ایران بی اطلاع و جاهل هستند، ولی کسی هم به شاه اهمیت نمی دهد. (۳۱۹)

آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!

ریچارد کاتم به ابراهیم یزدی گفته است نباید دربارۀ قدرت امریکا و تواناییهایش در دخالت در امور ایران مبالغه کرد:

در مورد امکان دخالت نظامی امریکا در ایران، كاتم معتقد بود که به کلی غیرواقع بینانه است و امریکا نمی تواند دخالت نظامی کند. دخالت نظامی کاری جز  اضافه کردن چند سرباز به تعداد ارتشیان ایران نخواهد بود، در حالی که جنبه های روانی دخالت نظامی، اثرات خیلی بدی به وجود خواهد آورد. كاتم در مورد جبهۀ ملی، معتقد بود که عدم اتحاد میان جبهه و نیروهای اسلامی، موقعیت آن را تضعیف می کند.

وی سپس به تفصیل بیشتری دربارۀ عدم ارزیابی صحیح از قدرت امریکا در  ایران صحبت کرد و گفت که در ایران بیش از حد روی قدرت امریکا حساب  می کنند. نه تنها مردم، بلکه شاه هم خیال می کند که سیای امریکا در تظاهرات علیه او دخالت دارد، البته امریکا مهمترین عامل هست، اما روی قدرت سیا خیلی بیش از آنچه هست حساب می کنند. حمایت پی در پی کنگره و سنا سازمان سیا را فلج کرده است و کارآیی آن به هیچ وجه قابل مقایسه با سال ۱۹۵۳ (مرداد ۱۳۳۲) نیست. (۳۲۱)

بابک گنجی درکتاب خود با عنوان «سیاست تقابل: سیاست خارجی ایالات متحدۀ امریکا با ایران انقلابی» در این باره نوشته است:

ریچارد کاتم به ارسال گزارش ارتباط خویش با خمینی به وزارت امور خارجه ادامه می داد. در ملاقات با خمینی در ۲۸ دسامبر (۱۹۷۸) به او گفت: مصدق شکست خورد زیرا قدرت امریکا را بیش از حد ارزیابی کرده بود. به خمینی پندداد این اشتباه را تکرار نکند.۸

راهنماییهای کاتم به رهبران جنبش اسلامی

كاتم سپس به یکی از مشکلات گروه سوم اشاره کرد و گفت: اشکال این است که اگر کارتر بگوید شاه نباشد و مردم ایران خودشان تعیین سرنوشت کنند، بدون شک شاه فوری سقوط می کند. ولی نه تنها کارتر حتی طرفداران تز گروه سوم نیز نمی خواهند مسؤولیت سقوط شاه را بپذیرند و قبول کنند. وی همچنین در مورد برخی از مشکلات حرکت اسلامی گفت که در امریکا  تصویر روشنی از این جنبش وجود ندارد. مطالعات پراکنده وجود دارد اما به صورت جمع آوری شده و مدّون نیست که بتواند مورد استفاده قرار گیرد. وی معتقد بود که باید سوابق جنبش تا حد امکان به خبرگزاریها داده شود. مواضع آقای خمینی و امکان استمرار جنبش روشن شود و اصول و مبانی سیاسی حرکت اسلامی،  دربارۀ مسائل مختلف ارائه گردد، در برنامه ریزی برای آیندۀ مملکت، مسائل اساسی پیش بینی شود، مثلاً باید روشن شود که سرنوشت اصلاحات ارضی، در صورت پیروزی جنبش اسلامی چه خواهد بود. آیا اصلاحات ارضی به هم خواهد خورد؟ مسألۀ حقوق زنان روشن شود.* در زمینۀ گسترش تعلیم و تربیت و  نظایر اینها. (۳۲۱ - ۳۲۲)

آیندۀ طرحهای صنعتی

كاتم همچنین اشاره کرد که شاه کارهایی در ایران انجام داده است. طرحهایی را در زمینه های صنعتی و کشاورزی شروع کرده است، آینده این طرحها چه خواهد شد؟

وی بالاخره معتقد بود که حرکت اسلامی بهتر است تمامی این مطالب را در  یک مجموعه ای تحت عنوان «بیانیۀ مواضع» (position papers (   تدوین و اعلام کند. (۳۲۲)

دکتر یزدی می نویسد:

کاتم بعد از توقف در پاریس و ملاقات با آقای خمینی به تهران سفر کرد. بعد از بازگشت به امریکا، کاتم به یکی از دوستان گفته بود که دولت امریکا آلترناتیوی (جانشینی) برای شاه ندارد و امریکایی ها احمق تر از آنند که برنامه دراز مدت داشته باشند. (۳۲۴)

علاقۀ ریچارد کاتم به پیروزی انقلاب و رسیدن انقلابیون مذهبی به قدرت دولتی چیزی نبود که قابل پنهان کردن باشد. کاتم این نهضت را اصیل می دانست و کمک امریکا در به قدرت رساندن آن را جبران نقش آمریکا در حوادث مرداد ۱۳۳۲ می دانست، که می توانست به اتحاد میان دو ملت بینجامد.

به هر حال راهنماییهای دکتر کاتم به رهبران انقلاب - چه در ردّ قدرت و ناتوانی امریکا در اعمال نفوذ نظامی، بیان ضعفهای سازمان مرکزی اطلاعات («سیا»)، یا چگونگی عرضۀ نهضت به امریکا -  بسیار قابل تأمل می نماید.

دکتر کاتم در سفر به ایران دست کم در یکی از جلسات «شورای انقلاب» شرکت کرده، که از جزئیات آن اطلاعی در دست نیست. وی به شرکت در این جلسه در مصاحبه ای با رؤیا حکاکیان و رامین احمدی تصریح کرده است.*

به هر حال باید پذیرفت که دکتر یزدی یگانه واسطۀ تماس میان آیت الله خمینی و دولت امریکا نبوده است و این احتمال هم منتفی نیست که آقای خمینی سؤالاتی از کانالهای دیگر ارتباط خود با امریکا دریافت می کرده و پاسخ آنها را از طریق مصاحبه ها یا پیامهای عمومی می داده است، که این خود موضوع تحقیقی جداگانه است.

 

بحثهای امنیتی امریکا و اردوی انقلاب

طبیعی ست که دولت امریکا بعد از ناامید شدن از شاه، به این نتیجه رسید که برای حفظ منافع خودش باید از آیت الله خمینی - در مقایسه با دیگر گزینه های ممکن - حمایت کند، برخی از مسائل امنیتی را نیز با ایشان در میان بگذارد، و نظر موافق ایشان را برای ادامۀ همکاری در آن زمینه ها جلب نماید.

دکتر یزدی در تحلیل یکی از پیامهای وارن زیمرمن به نهضت انقلابی - همان طور که خواندید - می نویسد که  بعد از بررسی پیام نخست و بحث آیت الله خمینی و یارانش دربارۀ علت سفر هایزر به ایران، نتیجه می گیرند که وی در سفر به ایران سه هدف دارد. هدف سوم را چنین دانسته اند:

هدف سوم تعیین سرنوشت وسایل و امکانات بسیار فنی و سرّی نظامی امریکا در ایران بود (نظیر پایگاه کبکان) و قراردادهای عظیم خرید اسلحه امریکایی توسط ایران. (ص ۲۷۶)

کبکان کجاست؟

پایگاه کبکان شاید مهمترین پایگاه‌ جاسوسی امریکا از شوروی بود که در منطقه ای به همین نام در شمال خراسان واقع شده بود. سپهبد هاشم برنجیان که ظاهراً یگانه واسطۀ میان هیأت امریکایی مستقر در کبکان با ارتش ایران بوده است، و بعد از محاکمه توسط شیخ خلخالی حاکم شرع منصوب و منصوص آیت الله خمینی اعدام شد، در دادگاه انقلاب اسلامی گفته بود:

از زمان درست شدن پایگاههای جاسوسی بهشهر و بعد از چند سال کبکان، در آن سال فرمانده نیروی‌هوایی پیش من آمد و گفت شاه، باغ شخصی خود را در صفی‌آباد بهشهر به «سیا» داده و رئیس پرسنلی را صدا کرد و این وضع را به اطلاع آنها رسانید ...  کارهایی که آنها انجام می‌دادند مربوط به خودشان بود ولی مسلماً آنها از شاه اجازه گرفته بودند زیرا زمین پایگاه ملک اختصاصی شاه بود و ارتباطی به نیروی‌هوایی نداشت و افسری از ضد اطلاعات هوایی به آن جا نرفته بود و هر بار که لازم بود یک نفر غیرنظامی می‌آمد و احتیاجات پایگاه را با من در میان می‌گذاشت که من هم به مسؤولان پستهای مختلف منعکس می‌کردم و آنها می‌رفتند، این غیر نظامیان هردو ـ سه سال یک‌بار عوض می‌شدند من فقط یک واسطه بین فرماندهی نیروی ‌هوایی و این پایگاهها بودم و هیچ‌گاه من رابطۀ مستقیمی با امریکایی ها نداشتم و هیچ‌گاه هم مستشاری در کنار من قرار نمی‌گرفت. ارتباط من همین بود و بس. ۹

عملیات پایگاه کبکان فوق سری محسوب می شد، شاید در کل تشکیلات ارتش و سازمانهای اطلاعاتی ایران، تعدادی کمتر از انگشتان یک دست اطلاع داشتند که چنین پایگاهی وجود دارد و چنین عملیاتی در شمال ایران توسط امریکایی ها انجام می شود. حتی بعد از پیروزی انقلاب، تا مدتی این پایگاه به کار خود ادامه می داده است. آیا ادامۀ فعالیت این پایگاه می توانسته است بدون اطلاع (دست کم برخی از) رهبران انقلاب باشد؟ عباس امیرانتظام  معاون نخست وزیر در خاطرات خود دربارۀ چگونگی خاتمه یافتن کار پایگاه کبکان نوشته است:

هفتۀ آخر اسفند ۵۷ ویلیام سولیوان به اتفاق جان استمپل ]مأمور سیاسی ارشد سفارت امریکا در تهران[ به دفتر من آمدند. سولیوان در نامه‌ای خطاب به نخست وزیر نوشته بود که عده‌ای از کارشناسان امریکایی در کبکان مشهد گروگان گرفته شده‌اند واضافه کرده بود که گروگان گیری آنها جنبۀ سیاسی ندارد بلکه کارشناسان چندین میلیون تومان به پیمانکاران محلی بدهکارند و سفارت امریکا حاضر است آن بدهی را بپردازد و گروگانها را آزاد و آنها را به تهران منتقل نماید. موضوع را با نخست وزیر در میان گذاشتم. نخست وزیر دستور داد که سرپرستی این کار را به عهده گیرم. فوراً نماینده ای از دادستانی کل کشور خواستم و نماینده‌ای هم از نخست وزیری تعیین کردم و همراه گروه امریکایی به کبکان فرستادم. تماس و مذاکره با فرمانده نیروی هوایی فرودگاه مهر آباد و اختصاص یک هواپیما برای انجام این ماموریت، نصف روز وقت گرفت و بالاخره فرمانده نیروی هوایی فرودگاه توانست با جلب موافقت انقلابیون و پاسداران هواپیما را به مشهد و بعد به کبکان بفرستد و پس از پرداخت بدهیها و آزاد کردن گروگانها، آنها را به تهران منتقل کردند تا ترتیب انتقال کارشناسان امریکایی همراه با سایر کارشناسان مقیم تهران به آمریکا انجام شود. این کارشناسان طی صورت جلسه ای دستگاههای استراق سمع کبکان را به ماموران ایرانی پایگاه کبکان تحویل دادند و خود به تهران آمدند.۱۰

روشن است که امیر انتظام از مأموریت آنان آگاهی یافته است، اما سؤال این است که آیت الله خمینی و دکتر یزدی و دیگر ایرانیانی که در تجزیه و تحلیل نخستین پیام وارن زیمرمن در نوفل لوشاتو مشارکت داشته اند، از کجا از وجود پایگاه «کبکان» اطلاع یافته بودند؟ این اطلاع یا می بایست از طریق رژیم گذشته باشد، یا از طریق اتحاد شوروی، و یا از طریق امریکاییان. احتمال قابل اعتنا این است که موضوع را از امریکاییان و در جریان مذاکرات رهبران انقلاب با نمایندگان دولت امریکا دریافته باشند. زیرا ادامۀ حضور و عملیات این ایستگاه اطلاعاتی حساس برای امریکا بسیار مهم بوده و لازم می بوده آیت الله خمینی که قرار بود به زودی در ایران به قدرت برسد، از آن مطلع باشد و ماموریت آنان ادامه یابد. آنچه این احتمال را تقویت می کند، علاوه بر اطلاع اردوی انقلاب از وجود پایگاه کبکان؛ حفظ و ادامۀ عملیات آن پایگاه تا یک ماه بعد از پیروزی انقلاب است. بر اساس گزارشها، عملیات پایگاه کبکان بعداً توسط ماموران ایرانی ادامه یافته است، اگرچه نمی دانیم که اطلاعات به دست آمده در چه حدی بوده و آیا با امریکا در میان گذاشته می شده است یا نه؛ و اگر بله، چگونه و از چه طریق؟

طرح موضوع کبکان در مذاکرات امریکا با اردوی انقلاب، از این جهت حائز اهمیت است که روشن می کند، علاوه بر مطالبی که در خاطرات دکتر یزدی آمده، مذاکرات دوجانبه شامل مسائل حیاتی تری برای امریکا نیز بوده است، که برای اطلاع بیشتر از آنها باید تا خارج شدن اسناد مذاکرات از طبقه بندی دستگاههای اطلاعاتی امریکا صبر کرد.

این البته بدان معنی نیست که دکتر یزدی حتماً برخی از اطلاعات خود را دربارۀ این موضوعها منتشر نکرده است، بلکه همان طور که قبلاً استدلال شد و شواهد آن وجود دارد، می تواند به این معنی هم باشد که آیت الله خمینی - علاوه بر کانال دکتر یزدی - از کانالهای دیگری نیز برای ارتباط و مذاکره با امریکایی ها استفاده می کرده است.

برنامۀ اتمی ایران

برنامه انرژی اتمی ایران در سالهای اخیر به دو دلیل اساسی بسیار خبرساز بوده است، یکی به علت اختلافات میان ایران و غرب (به ویژه آمریکا و اسرائیل) بر سر محتوای این برنامه، و دیگر به دلیل تاکید بسیار دولت ایران بر «ملی» بودن برنامه انرژی اتمی، و «حق» ایران بر غنی سازی «ملی» اورانیوم در داخل کشور، به منظور استفادۀ صلح آمیز از انرژی هسته ای در تولید برق و دیگر استفاده ها.

نگاهی به تاریخچِۀ برنامۀ هسته ای ایران از سالهای پیش از انقلاب نشان می دهد که اختلاف میان ایران و امریکا بر سر غنی سازی و خواست ایران برای انجام غنی سازی در داخل کشور به سالهای پیش از انقلاب باز می گردد، و انرژی هسته ای به عنوان «حق مسلّم ایران» - بر اساس اسنادی که در سالهای اخیر منتشر شده - شعار اصلی مذاکره کنندگان ایرانی در پنج سال آخر پادشاهی محمد رضا شاه با امریکا بوده است و شواهدی وجود دارد که دولت انقلابی ایران قبل از رسیدن به حکومت با ایالات متحده امریکا به توافق رسیده بود که برنامه انرژی هسته ای ایران را رها کند.

حدود چهار سال پیش اسنادی توسط آرشیو ملی آمریکا (National Archive) منتشر شد و ویلیام بُر (William Burr) یکی از تحلیلگران ارشد آرشیو ملی بر اساس اسنادی که از طبقه بندی محرمانه خارج شده، مقاله ای نوشت با عنوان «مذاکرات ایالات متحده و ایران در دهۀ ۱۹۷۰: ملی گرایی شاه و نگرانیهای امریکا».۱۱  آقای بُر در مقدمه خود - که نوعی جمع بندی وی از مطالعۀ دهها سند محرمانه و سرّی ست که از طبقه بندی خارج شده - نوشته است:

اسنادی که به درخواست آرشیو (امنیت ملی)  در اختیار آرشیو قرار گرفته، نشان می دهد دو تن از رؤسای جمهوری آمریکا که در این زمینه با شاه ایران معامله کرده اند – فورد و کارتر – نگرانی خود را از غنی سازی و احتمال آرزوی شاه برای تولید بمب هسته ای  - هنگام تأیید موضع آمریکا در فروش رآکتور هسته ای به ایران – ابراز کرده اند؛ در حالی که بحث مقامات ایران در آن زمان – چنان که اکنون – این است که بر طبق پیمان منع گسترش سلاح  هسته ای، ایران از «حق»  تولید انرژی هسته ای برخوردار است؛ و دولت امریکا (در آن زمان) به طورموفقیت آمیزی خواهان توافقی برای کنترل مواد هسته ای شد که آمریکا عرضه می کرد.

انقلاب ۱۹۷۹ ایران این توافق را از خط خارج کرد، اما شیوۀ دولتهای فورد و کارتر نشان از ادامۀ سیاست مدرن ایالات متحده و جهان بود، که ایران نباید از تواناییهای تکنولوژیکی خود برای تولید سلاح هسته ای استفاده کند. ... مذاکرات هسته ای دهه ۱۹۷۰ مشابهتهای دیگری هم با وضع کنونی دارد. دولت بوش نسبت به ادعای ایران دربارۀ صلح آمیز بودن برنامۀ انرژی هسته ای اش، سوالاتی را طرح کرد، در حالی که اسناد طبقه بندی شده نشان می دهد که سیاست گذاران امریکایی در دهه ۱۹۷۰ نیز نسبت به آن ]صلح آمیز بودن برنامه هسته ای ایران[ تردید داشته اند، ولی می خواستند -  مادام که  توافق هسته ای با ایران آزادی عمل آن کشور را در برنامۀ هسته ای اش محدود کند - ادعای مشابه شاه را بپذیرند. قابل توجه است که دولت بوش توضیح دولت ایران مبنی بر نیاز به تولید سوخت بدیل، بعد از کاهش حتمی منابع نفتی را نپذیرفت؛ در حالی که شاه و دولتش در دهۀ ۱۹۷۰ عین همین بیان را داشتند.

سابقه نیز نشان می دهد که رژیم شاه و دولت کنونی ایران ادعای مشابهی درباره حق ملی شان در ]استفاده از[ تکنولوژی هسته ای دارند. مقام ارشد انرژی اتمی شاه ]دکتر اکبر اعتماد[ در سال ۱۹۷۷ گفته بود هیچ کشوری «حق ندارد سیاست هسته ای را به کشور دیگری تحمیل کند.»۱۱

اینها موارد دیگری ست که از اسناد جدیداً از طبقه بندی خارج شده بر می آید:

* در سال ۱۹۷۴ مقامهای وزارت امور خارجه نوشتند که اگر دیکتاتوری شاه مضمحل شود و ایران بی ثبات گردد «ناراضیان داخلی یا تروریست های خارجی ممکن است به سادگی قادر شوند مواد ویژۀ هسته ای انبارهای ایران را کنترل و از آن در ]تولید[ بمب استفاده کنند.» از این گذشته «یک جانشین ستیزه جوی شاه  ممکن است سلاح هسته ای را آخرین چیز مورد نیاز خود برای تسلط کامل نظامی بر منطقه بداند.»...

* مقامهای ایرانی ]قبل از انقلاب[ با مورد سؤال قرار دادن تلاش ایالات متحده در محدود کردن آزادی عملشان می گفتند «ایران باید حق کامل تصمیم گیری درباره بازآمایی» و «حق کنترل موثر بر مدیریت و عملیات تاسیسات بازآمایی» را داشته باشند.۱۱

آقای بُر همچنین نوشته است:

جنجال برنامۀ هسته ای ایران، نگاهی به سالهای قبل از انقلاب ایران را ارزشمند می کند، هنگامی که شاه ایران آینده را در سرمایه گذاری اساسی در انرژی هسته ای می دید.

محمد رضاشاه پهلوی در جستجوی کسب توانایی برای تولید برق از طریق ایجاد رآکتورهای اتمی با فرانسه و آلمان غربی مذاکره و توافق کرد. شاه همچنین خواهان خرید ۸ رآکتور از ایالات متحده بود.  تقاضای ایران همزمان شد با نگرانی فزایندۀ واشنگتن  از گسترش سلاحهای هسته ای با «انفجار هسته ای صلح آمیز» هند در سال ۱۹۷۴. در حالی که شاه به طور علنی انکار می کرد که خواهان سلاح هسته ای ست، اما ایرانیان اعلام کردند که داشتن چرخۀ کامل سوخت هسته ای – از جمله بازآمایی سوخت مصرف شده - «حق» آنهاست. کسی از قصد نهایی شاه مطمئن نبود، اما نه دولت فورد و نه دولت کارتر رآکتور را بدون پیش شرط به ایران نمی فروختند.

سیاستگذاران واشنگتن سعی کردند از مذاکرات هسته ای به عنوان اهرمی برای به حداقل رساندن تواناییهای ایران در تولید عوامل حساس هسته ای استفاده کنند. دولت کارتر از دولت فورد هم پیشتر رفت و سعی کرد آزادی عمل ایران را نیز کاهش دهد، اما هر دو رئیس جمهوری بر کنترل تواناییهای ایران – تا جایی که امکان دارد - در استفاده از تکنولوژی عرضه شده توسط امریکا و برای تولید سوخت پلوتونیومی تاکید داشتند. این در حالی بود که ایرانیان با تکیه بر ملی گرایی بر «حق» خود در بازآمایی و دیگر فعالیتهای مندرج در پیمان ان. پی. تی. تاکید می کردند. دو طرف در تابستان ۱۹۷۸به توافقی دست یافتند که توسط انقلاب ایران لغو شد.۱۱

با خواندن اسنادی که آقای بُر در مقاله اش مورد استناد قرار داده روشن می شود که شاه و مذاکره کنندگان ایرانی خواهان غنی سازی در داخل کشور بوده اند، و تقریباً تمامی پیشنهادهای امریکا برای نظارت بر غنی سازی در داخل کشور، یا بازگرداندن میله های سوخت مصرف شده به امریکا، دریافت پول آنها یا معادل آن سوخت جدید، و نیز غنی سازی اورانیوم ایران به صورت مشترک در تأسیسات دوملیتی یا چند ملیتی در خارج از ایران، مخالفت کرده اند و اساس مخالفتشان این بوده که بر اساس معاهدۀ منع گسترش سلاح هسته ای (NPT) غنی سازی برای مصارف صلح آمیز حق ایران است.

بر اساس این اسناد، مذاکرات ایران و امریکا دربارۀ انرژی هسته ای با روی کار آمدن جعفر شریف امامی در اواخر تابستان ۱۳۵۷/ ۱۹۷۸ و استعفای اکبر اعتماد از ریاست سازمان انرژی هسته ای ایران* متوقف شد، و با روی کار آمدن دولت آیت الله خمینی، همه قراردادهای انرژی اتمی از سوی دولت انقلاب لغو شد.

هنوز هیچ سند مشخصی دربارۀ مذاکره میان امریکا و اردوی انقلاب دربارۀ برنامۀ اتمی ایران منتشر نشده، اما مارک گازیوروسکی مورخ امریکایی در تحقیق خود با اشاره به ارتباط اردوی انقلاب با سفارت و نمایندگان امریکا در آستانۀ پیروزی انقلاب نوشته است از بعد از تعیین مهدی بازرگان به نخست وزیری انقلاب از سوی آیت الله خمینی، بحث دو طرف (امریکا و اردوی انقلاب)  بر مسائل ضروری دوجانبه متمرکز شده بود:

در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ بازرگان به نخست‌وزیری منصوب شد این بحثها کم‌کم روی انبوه مسائل مبرم و ضروری دوجانبۀ میان ایران و آمریکا متمرکز شد.۱۲

از پیامهای آیت الله خمینی - مندرج در  کتاب صحیفۀ امام - چنین بر می آید بحث برنامۀ اتمی ایران نیز یکی از این «انبوه مسائل مبرم و ضروری دوجانبه میان ایران و آمریکا» بوده است، که به توافقهایی نیز منجر شده است.

آیت الله خمینی در روزهای پیش از پیروزی انقلاب در دو سخنرانی به فاصلۀ یک هفته، دو بار به موضوع برنامه اتمی ایران اشاره کرده است: بار نخست در روز ۱۳ بهمن ۱۳۵۷ (۸ روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) در  مدرسۀ علوی و در سخنرانی برای روحانیون:

آقا، نیروی انسانی ما را به باد دادند اینها. این فرهنگ ما یک فرهنگ استعماری ست که نگذارد این نیروی انسانی رشد بکند. اینها را به یک حد محدودی نگه بدارد، نگذارد اینها رشد بکنند. رشد انسانی را نمی‏گذارند بکنیم. من که در فرانسه بودم از این اطراف می‏آمدند سراغ من؛ مِن جمله از آلمان مکرر آمدند اینهایی که در نیروهای اتمی کار می‏کنند. مطالبی اینها می‏گفتند؛ مِن جمله این که نمی‏گذارند که ما چیز بفهمیم! چند صد نفر آن جا برده‏اند و می‏خواهند نیروی اتمی درست کنند برای خودشان. می‏گویند نمی‏گذارند ما کار[یاد بگیریم] علاوه بر این، می‏گویند این که الآن دارند درست می‏کنند برای مملکت مضر است. آنهایی که در همان جا کار می‏کردند به ما گفتند که این کار برای مملکت مضر است، خطر دارد برای مملکت اینها! هر جا الآن شما دست بگذارید، اسم محمدرضا خان رویش نوشته و خیانتش! (صحیفۀ امام؛ جلد ششم، ص ۳۵)*

وی شش روز بعد در تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷(دو روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی) در همان مدرسه ، در سخنرانی خود با عنوان «محسّنات نهضت اسلامی» خطاب به انجمنهای اسلامی پزشکان و مهندسین و معلمین گفت:

شما می‏دانید که گرفتاری ملت ایران از پنجاه و چند سال پیش از این تا حال چقدر بوده است، و جرایم این پدر و پسر به این مملکت چقدر زیاد بود، و همۀ اقشار این مملکت در اختناق و در زحمت به سر می‏بردند. از آن طرف، دانشگاهها، دانشکده‏ها، همۀ آنها، دانشسراها، نمی‏توانستند ایفای وظیفه‏ای که محول به آنهاست بکنند. و همین طور مهندسین و دیگر قشرها آزاد نبودند که مطالبی را که دارند بگویند یا اعمالی را که می‏خواهند به نفع ملت است انجام بدهند. ما مواجه شدیم در اروپا به بسیاری از محصلین که در آنجا هستند، و بسیاری از آنها که دولت فرستاده آنجا. مِنْ جمله مسئلۀ انرژی اتمی که چهارصد نفر در آلمان هستند؛ و اینها عده‏ای‏شان آمدند پیش ما، و مطالبشان این بود که اولاً ما را عقب نگهداشته‏اند نمی‏گذارند که ما ترقی علمی بکنیم؛ و ثانیاً این انرژی اتمی برای ایران ضرر دارد نه فایده. تا آن وقتی که این قابل کار است در ایران نفت و گاز هست، آن وقتی که نفت و گاز تمام بشود اینها قابل عمل نیستند. علاوه، ضررهای مادی دیگر دارد. و این تعمدی بوده است که از دستگاه دولتی شده است؛ بر[ای]این که هم جوانهای ما را عقب نگهدارند و نیروی جوانان ما را از بین ببرند، و هم نگذارند که این مملکت ترقی بکند. با اسم «مترقی کردن مملکت» مملکت را به عقب راندند. (صحیفۀ امام؛ جلد ششم، ص ۱۰۳-۱۰۴)

چند موضوع دربارۀ این اظهارات آیت الله خمینی در روزهای پیش از انقلاب گفتنی ست:

* نخستین و مهمترین نکته این که در شرایط انقلابی آن روزها، در حالی که شیرازۀ کشور در حال از هم گسستن بود، اگر نه هزاران، دست کم صدها موضوع اساسی و حیاتی در جریان بود، چه ضرورتی داشت که آیت الله خمینی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب به موضوع انرژی اتمی بپردازد و انجام آن را نفی کند؟ در حالی که مطمئناً نه خودش از آن چیزی می دانست، و نه موضوع برای هیچ ایرانی دیگری در آن شرایط محلی از اعراب داشت. از یاد نبریم که در آن زمان فقط تعداد انگشت شماری از مردم از وجود چنین برنامه ای اطلاع داشتند.

* نکتۀ دوم استدلال آیت الله خمینی ست که اساساً همان استدلال امریکایی هاست، چه در آن زمان و چه در حال حاضر، که مملکتی که روی منابع عظیم نفت و گاز خوابیده چه نیازی به انرژی اتمی دارد؟

* هیچ توضیحی در ضرورت ایراد این سخنان نمی توان یافت، مگر این که مذاکراتی میان نمایندگان آیت الله خمینی با دولت امریکا بر سر برنامۀ اتمی ایران در جریان بوده، یا دولت امریکا تقاضای لغو این برنامه را داشته و آن را به اطلاع وی رسانده، و آیت الله خمینی این سخنان را - به عنوان پیامی برای امریکا - در موافقتش با لغو برنامۀ اتمی ایران اعلام کرده باشد.

آیا توضیح دیگری برای این سخنان آیت الله خمینی دربارۀ مضر بودن برنامۀ انرژی اتمی ایران در ۸ روز و ۲ روز پیش از پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن وی و یارانش می تواند وجود داشته باشد؟

و نیز این سؤال که چه توافقهای دیگری قبل از انقلاب میان آیت الله خمینی با امریکا یا دیگر قدرتهای بزرگ دربارۀ منافع فعلی و آتی مردم ایران صورت گرفته است، که مردم هنوز از آن بی اطلاعند؟

علی سجادی
واشنگتن، دی. سی.

[مقاله کامل PDF با زیرنویس و یادداشت ها