برای دوستدارانِ سینمای ایران فیلمی برایتان میگذارم که تنها ساخته شهيار قنبري است و نقشِ اصلی‌ آن بر عهده پرویز فنی‌ زاده است.

كارگردان :
 شهيار قنبري

 نويسنده :
 شهيار قنبري

عصمت از شوهرش مرتضي طلاق گرفته و قصد دارد با علي به شهر ديگري برود. مرتضي با اصرار زن را نگه مي دارد و علي را در خانه ي خود پناه مي دهد. سالم، كه صاحب دكان سمساري مرتضي است، او را سرزنش مي كند و براي او مأمور مي آورد. مدتي بعد مرتضي از رفتار عصمت و علي به تنگ مي آيد، و در لحظه اي كه تصميم دارد رگ دستش را با قمه قطع كند زن غريبه اي به نام خورشيد سر مي رسد و از مرتضي مي خواهد كه وسايل منزلش را بخرد تا او، كه شوهرش فوت كرده، از شهر برود. مرتضي به خورشيد كمك مي كند و به تدريج جاي خالي عصمت را با او پر مي كند. علي با عصمت بناي ناسازگاري مي گذارد و عصمت از مرتضي مي خواهد كه در دكان سمساري دست او را بند كند. مدتي بعد علي تصميم مي گيرد عصمت را ترك كند، و ...

نقش آفرینان:

پرويز فني زاده 
 نوري كسرايي   
 ايرن  
 بهروز به نژاد 
 محمدعلي كشاورز 
 جمشيد الوندي   
 شهيار قنبري 

گروه موسيقي:
 واروژان  .... آهنگساز 
 شهيار قنبري  .... شعر 
 ستار  .... خواننده

فنی زاده در آخرین روزهای اسفند ۱۳۵۸ درحالیکه در فیلم اعدامی بازی می کرد. با مرگی دریغ آور روبرو شد و دو دختر نوجوانش با نام‌های دنیا و هستی را یتیم نمود، شایعات بسیاری از نوع مرگ او در میان مردم است بیشتر مرگ او را به دلیل تزریق می‌دانند ولی دوستان و نزدیکان او مرگش را به دلیل زخمی در بدن میدانند که منجر به کزاز شد و او را از پای در اورد.

 گویا سر صحنه اعدامی مشکلی برایش پیش می‌اید که منجر به ایجاد زخم می‌شود. پس از مرگش، نقش‌اش به رضا کرم رضایی محول شد،‌ که شباهت زیادی به او نداشت.
 
بزرگترین امتیاز فنی زاده این بود که میخواست فنی زاده باشد و نه کسی دیگر و به خاطر همین هم نوع بازی او از جنس بازی خود او بود.

به گزارش مشرق، محمدعلی کشاورز بازیگر باتجربه سینما و تلویزیون ایران که این روزها دوران کهولت را سپری می کند در تازه‌ترین گفتگوی منتشر شده (
۱۶ آبان ۱۳۹۱ ) از وی خاطرات جالبی را درباره تجربیات سینمایی مختلف خود بیان کرده و از جمله از اعتیاد پرویز فنی زاده و تلاش‌اش برای ترک وی سخن گفته است.

 
با پرویز فنی زاده ۲۵ سال دوست و همکار بودم. او ابتدا مصحح روزنامه اطلاعات بود و بعد به تئاتر علاقمند شد و به کلاسهای حمید سمندریان رفت. پس از آن در اداره تئاتر ماند و همان جا استخدام شد. استعداد نابی بود و من هر بار با او همبازی می شدم چیز جدیدی در بازی‌اش می دیدم اما متاسفانه معتاد شد. ده دوازده بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. به همبن دلیل به هنرمندان می گویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایه دار دوری کنید که شما را بیچاره می کنند. متاسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد.

 

هر چه گفتم پرویز جان تو هنرمندی تو برای خودت گنجی هستی گوش نکرد. دفعه آخر در بیمارستان کیان بستری‌اش کردم. هر روز بهش سر می زدم. یک روز رفتم و دیدم نیست. داد و فریاد راه انداختم و گفتم این کجاست؟ دیدم بعد از نیم ساعت شنگول و سرحال آمد. به رفیقم گفتم:«صابر پاشو بریم این رفته مواد زده!» فنی زاده گفت:«چرا پولتان را برای دوا و درمان من خرج می کنید؟ بدهید به خودم می دانم باهاش چکار کنم.» سر «دایی جان ناپلئون» هم خیلی باهاش حرف زدم اما گوش نمی کرد تا اینکه پس از انقلاب در نیمه‌های بازی در فیلم «اعدامی» جانش را از دست داد.


پرویز فنی‌ زاده سوخت و سوخت تا تمام شد.


تماشای این فیلم را به دوستان سفارش می‌‌کنیم.